بافتن ترکیبی جعلی برای
خلیج فارس از آن کراماتی بود که در اوج کشمکش و نقار میان ایران و مصر از جمالعبدالناصر صادر شد. همان که در سر سودای سیادتِ جهان عرب و ستیزه با اسراییل و صهیونیسم داشت و ارتکاب چنین معصیتی را هم باید به حساب تقلایش برای متورم کردن رگ عربگرایی گذاشت. از آن زمان در همهی اقصای عالمِ عرب آن ترکیب جعلی متداول شده و اگر واژه خلیج را به تنهایی به کار نبرند آن را به همان سیاق که عبدالناصر بافته بود میخوانند.
اما مگر جز این است که نامها، نشانِ تاریخ و هویت و ریشهی مناطق جغرافیایی را بر خود دارند؟ با پذیرش چنین وصفی دیگر چه جایی برای دست بردن در شناسنامهی تاریخ میماند؟ اگر هم جوش و جلای جعل کنندگان نام تازه برای خلیج فارس پروای تملک این حوزهی جغرافیایی از سوی ایران باشد پس ما هم از سر دلواپسی برای از دست رفتن دریای عمان و اقیانوس هند باید بیاعتنا به تاریخ در تدارک جعل نامهای تازه برای آنها باشیم. اما تا حال که چنین نوکیسهگیهایی از ما ایرانیان سر نزده و همچنان به پیشینههای تاریخی و تمدنی منطقه وفادار ماندهایم. پس توقع زیادی نیست که ما هم بخواهیم خلیج فارس با همین نام که یادگار پیشینه تمدنی درازآهنگ ایرانیان است نامبردار بماند.
از سدههای دور که در سراسر سرزمینهای پاییندست
خلیج فارس جز یمن ناحیهای را نمیشد به سابقه و تاریخ مستقل بازشناخت در تمام اسناد و نامهها نام این آبراهه بینالمللی همین بوده و هر آنچه از کتابهای تاریخی و جغرافیایی از عربی و فارسی تا یونانی و لاتین بر جا مانده هم بر همین معنا گواهی میدهد. میتوان این کاویدن متون و اسناد تاریخی را تا حدیثی از پیامبر اسلام(ص) که در آن از بحر فارس سخن رفته هم پیش برد. نویسندگان و مورخان عرب هم از ابنفضلالله عمری و ابنالخلدون تا ابنطاهر مقدسی که در آثارشان از دریای فارس و الخلیج الفارسی یاد کردهاند همین راه را پیمودهاند. اما شاید امروز سران دولتهای عرب پشتگرم به دلارهای نفتی و همراهی با سیاست و نظم آمریکایی این بنیه را در خود دیدهاند تا تاریخ و سابقه و سند را فرو بگذارند و هر جعلی را برای افزودن به دنباله کارنامه اعمالشان روا بدانند. این بین اما عنصری بنیادی هم به کمک جاعلانِ جنوبینشین خلیج فارس آمده تا آنچنان را برایشان آنچنانتر کند. حقیقت این است که تا ما در بند تحریم و تورم و انزوا دست و پا میزنیم و بندرعباس و کیش و قشم را به امان توسعه نیافتگی و بیرونقی رها کردهایم همسایههای جنوبی بارشان را بستهاند.
امروز فاصلهی دوسوی شمالی و جنوبی خلیج فارس آنقدری شده که بندرعباس و بوشهر و آبادان نه که جان عرض اندام برابر دوبی و دوحه و ابوظبی را نداشته باشند بلکه چنان در چنبر بیچیزی و زوال فروماندهاند که ناپدید شدن نام و پیشینه کمترین آفتشان خواهد بود. پرهویداست در گیرودار ناکارآمدی و سیاستندانی حاکم بر سواحل شمالی و جلوه و جولانی که در کار شیوخ جنوبی افتاده هر رویارویی و رقابتی چه نتیجه و ماحصلی خواهد داشت. امروز دوبی و دوحه هریک قطب و مداری برای نشست و برخاست و رفت و آمدهای بینالمللی شدهاند و از چهارگوشه دنیا دوستان و متحدان را به خود فرامیخوانند و اسباب رونق و ثروتشان را هرلحظه فراهمتر میکنند و بهانه برای سود و سرمایه بیشتر کم ندارند. اما خود ناگفته پیداست در زیر آسمان بوشهر و اهواز و بندرعباس چه میگذرد و فقر چگونه میان مردمان سواحل شمالی خلیج فارس قسمت میشود. در یکسو برنامه و هدفگذاری و جذب و جلب سالهاست طریق و شیوه پیش رفتن و ساختن و بردن را نشان میدهد و در سوی دیگر شعار و بیبرنامگی به زوال راهبری میکند.
حال و در این وضع از سند و تاریخ و گذشته برای ماندن و پایداری نام خلیج فارس چه برمیآید؟ حاشیهنشینان جنوبی متکی به رونق و ثروت و آبادانی شهرهایشان در کار رواج نامی جعلی برای خلیج فارساند و ما ماندهایم و انبوهی از اسناد و مکتوبات تاریخی و البته کوهی از فقر و ناکارآمدی و تنگنا. به حکم این بی رونقی ما و فراخی ثروت و امکان آنها پیروز کدام سوی خلیج فارس خواهد بود؟ ما یا آنها؟
روزنامه صبح ساحل