طمع و نزاع آدمها بر سر چیزی که به آن طمع کرده اند می تواند قصهای پرکشش باشد که قابلیت تبدیل شدن به سریال را دارد، اما قطعا سریالی که بر اساس چنین داستانی ساخته شده است برای قرارگرفتن در جایگاه سریال مطلوب و قابل قبول چیزهای دیگری هم لازم دارد.
سریال به رنگ خاک به کارگردانی حسن لفافیان و محسن یوسفی که در جزایر جنوب فیلمبرداری شده است چنین داستانی دارد اما موفق به بهره برداری شایسته از موضوع و قرار گرفتن در جایگاه سریالی قابل قبول نشده است.
سریال به رنگ خاک، که 18 آذرماه قسمت آخر آن از شبکه یک تلویزیون پخش شد قصه طمع را روایت میکرد، قصهای که در آن انسان ها به طمع دستیابی به عتیقه ای گرانقیمت در تلاشند و بعضا با هم در نزاع اما ببینیم آیا این سریال قابل قبول است؟
به نظر نگارنده، فیلمنامه سریال در پیوند دادن شخصیتها و بخشهای مختلف قوی عمل نکرده است، تنها حلقه اتصال بخشهای گوناگون آن شخصیتی به نام مسعود با بازی برزو ارجمند است که در همه قسمتها حضور دارد اما از هرمز که خارج میشود حضورش چنان کمرنگ میشود که در بعضی جاها به نظر میرسد فقط آمده است که به بیننده بگوید:شما در حال تماشای سریال به رنگ خاک هستید،و چه حیف! شخصیت این کاراکتر، به خاطر کشمکشی که با خود قبلیاش دارد جای پردازش بسیاری داشت که بازیگر توانمندی مثل برزو ارجمند قطعا از پس اجرایش برمیآمد، چیزی که از این شخصیت دیده شد یک فرصت سوزی بزرگ بود.
ورود دو شخصیت به قصه به شکلی کاملا مشابه هم می تواند ضعف به شمار بیاید.در سریال دو شخصیت وجود دارد به نامهای سامان و فرزین که هر دو حاصل ازدواج دختران بومی جزیره با غیربومیها هستند، که با توجه به سن این شخصیتها و محیط محدود جزیره ها در آن زمان کمی غیرقابل باور است.
جالب اینجاست که هر دو شخصیت در کودکی مادر خود را از دست دادهاند و پدر یا خانواده پدریشان آنان را از جزیره دور کرده است و هر کدام به دلیلی بعد از سالها در شرایطی که باید خود را به اقوام نزدیکشان هم معرفی کنند، به جزیره میآیند.
به نظر میرسد بهتر بود اگر نویسنده راه جذاب و متفاوتی برای وارد کردن شخصیت هایش پیدا نکرده است از یکی از آنان چشم پوشی کند. از این نکات که بگذریم این که شبکه یک این سریال را بسازد برای نگارنده اصلا قابل توجیه نیست، منطقا وقتی قرار است هزینه شود و گروه بزرگی کارش را برای یک مدت طولانی دور از محل زندگیش انجام دهد، باید توجیهی قوی پشت صرف وقت و هزینهاش باشد، که در مورد ساخت یک سریال میتواند قصه آن سریال یا شناساندن محل فیلمبرداری باشد، که با توجه به امکان وقوع قصه به رنگ خاک در هر جایی از کشورمان، مورد اول منتفی است چرا که آن عتیقه می توانست از هر مرز دیگری خارج شود و دلیل افتادن اتفاقات سریال باشد.
میماند مورد دوم که شناساندن محل فیلمبرداری است که این مورد هم در سریال خوب لحاظ نشده است. ما از جزایر جنوبی چیزی بیشتر از تصویر مناظر و لباسهای محلی نمیبینیم که همان لباسها هم کمی متفاوت با آنچه طی سالیان زندگی در هرمزگان دیدهام پوشیده شده اند، از لهجه های محلی در این سریال خبری نیست و آئینهای این استان نمود پررنگی در سریال ندارد، حتی نحوه پذیرایی از مهمان در این سریال با آنچه در هرمزگان میگذرد کمی متفاوت است منش و رفتار مردم هرمزگان در این سریال طوری کمرنگ است که حتی بازیگران بومی هم سعی میکنند رفتاری رسمی و عصاقورت داده از خود نشان دهند، رفتاری که ویژگیهای یک هرمزگانی را به نمایش نمیگذارد.
تنها کاری که این سریال برای هرمزگان انجام داده نمایش تصاویر زیبا و کارت پستالی از مناظر جزیره ها و پخش موسیقی محلی است. البته که حضور خالوقنبر راستگو درگروه موسیقی این سریال، شایسته تقدیر است اما از قابلیتهای ایشان هم به نحو شایسته استفاده نشده است و در خیلی از پلان ها موسیقی بارها شنیده شده ترانه»مش احمد» را میشنویم. در هر حال این سریال ساخته و پخش شده است
امیدوارم سریالهای دیگری که در این استان ساخته میشود ویژگیهای این خطه را به خوبی به هموطنانمان در استان های دیگر نشان دهد و چه شایسته است که شبکه خلیج فارس در ساخت چنین سریالهایی پیشقدم شود و با بهرهگیری از هنرمندان توانمند هرمزگان اثری شایسته تولید کند و در اختیارشبکه های سراسری قراردهد.