فریدون مشیری مشوقم بود



محمدعلی بهمنی شاعر نام‌آشنای ایرانی است که بسیاری از اشعار و ترانه‌های او مورد توجه خوانندگان و آهنگسازان مطرح قرار گرفته‌است. نقش بهمنی در رشد شعری هرمزگان بر کسی پوشیده نیست و همه مردم هرمزگان با ترانه‌های او از جمله ترانه‌هایی که مرحوم ناصر عبداللهی آن‌ها را خوانده‌است، خاطره دارند. او مدت زیادی ساکن بندرعباس بوده‌است و البته پاره‌ای از اشعار او هم متاثر از این جغرافیا بوده‌است. به عنوان مثال دریا و ساحل از دستمایه‌های مهم او برای سرودن اشعارش بوده‌است. چنان که می‌گوید: 《دریا منم ، همو که به تعداد موج هات/ با هر غروب خورده بر این صخره ها سرش》. متن زیر خلاصه‌ای از مصاحبه حامد جوادزاده با محمدعلی بهمنی است.

کدامیک از کارهای خودتان را بیشتر از همه دوست دارید و فکر می‌کنید از کیفیت بالایی برخوردار است؟

من ۲۷ ترانه قبل از انقلاب با خوبانی که هنوز دوستشان داریم و گاهی که کار خوب نمی‌شنویم آن‌هارا گوش می‌دهیم، را در کارنامه دارم‌.

عده‌ای می‌گویند اگر حمایت‌های استاد بهمنی نبود ناصر عبداللهی، ناصر عبداللهی کنونی نمی‌شد. نظر شما چیست؟

من و ناصر سال‌های سال در بندرعباس باهم زیستیم و آشنا بودیم. او یکی از افراد برجسته شهر خودش بود. یک روز چند نفر از تلویزیون به بندرعباس آمده بودند و او اجرای کوتاهی داشت و من به عزیزانی که آمده‌بودند گفتم این صدا را باید آورد و گوش کرد. صدای او باعث بهت و حیرت‌زدگی آن عزیزان شد و من از ناصر خواستم فرصتی فراهم کند و به تهران بیاید. این‌گونه بود که او را به یک شرکت خوب در تهران معرفی کردم و او کارش را آن‌جا شروع کرد.

هیچکدام از خواننده‌ها، ملودی‌هایشان را به تایید شما می‌رسانند؟

آن‌هایی که معرفت دارند بله (می‌خندد). راستش من سال ۴۲ وارد رادیو شدم و زمانی‌که آن‌جا کار میکردم، دکتر نیرسینا در این مورد سخت‌گیری‌های زیادی می‌کرد و می‌گفت من به شرطی به آهنگ مجوز می‌دهم که شاعر، خواننده و آهنگساز روی آهنگ اتفاق نظر داشته باشند. ایشان می‌گفت خواننده باید دو خط اول را بخواند و اگر از پس آن برآمد بقیه ترانه را بخواند تا ترانه حیف نشود. این‌گونه بود که معمولا اول آهنگ ساخته می‌شد و بعد از روی آن ترانه سراییده می‌شد. در حال حاضر یکی از مشکلات ما این است که خواننده‌ای آهنگی را می‌خواند و بعد از اینکه منتشر شد، شاعر متوجه می‌شود که کسی ترانه‌اش را خوانده‌است. حالا در این شرایط گاهی نظر خود را به خواننده می‌گوید و گاهی اختلاف نظر پیش‌ می‌آید اما باید خواننده، شاعر، آهنگساز و حتی تنظیم کننده توافق نظر داشته باشند.

اگر این‌طور که می‌فرمایید باشد، محدودیت‌هایی به وجود می‌آید؛ مثلا مولانا، سعدی و حافظ دستشان از دنیا کوتاه است و نمی‌توانند راجع‌به اشعاری که توسط خواننده‌های کنونی خوانده می‌شود نظر بدهند.

من فکر می‌کنم زمان خیلی از چیزها را تغییر می‌دهد. وقتی به گذشته نگاه می‌کنیم ترانه‌ها بخشی از همان اشعار بوده‌است. قبل از این‌که ترانه‌ این روزها این‌قدر آزار دهنده باشد این وضعیت وجود نداشت؛ مثلا آهنگساز و خواننده، مصلحت‌هایی از دیگران را می‌پذیرفتند اما الان این‌طور شده که به تو می‌گویند من ترانه تو را خوانده‌ام و تو تازه متوجه می‌شوی. در این حالت نمی‌دانی چکار کنی چون  برای آهنگ هزینه شده‌است. این آهنگ‌هایی که در غیاب شاعر خوانده می‌شود و نظر او در آن‌ها دخیل نیست، هم ارج خواننده و آهنگ را پایین می‌آورد و هم شاعر را در معذوریت قرار می‌دهد. برای من هم این موضوع پیش آمده‌است.

نظر شما در مورد اشعار یغما گلرویی چیست؟

یغما گلرویی توانسته‌است در کشورهای مختلف، توجه خواننده‌ها و آهنگسازهای بسیاری را به اشعار خود جلب کند. او در ترانه‌هایش آگاهی‌های دلسوزانه‌ای دارد. به عقیده من یغما وظیفه‌ای را که هر هنرمندی در قبال هنر دارد را انجام داده‌است.

یغما گلرویی نامه تندی خطاب به شما نوشته و به شما اعتراضی جدی کرده‌است و شما هم به تندی به او پاسخ دادید. چطور می‌شود که الان این‌طور بزرگ‌منشانه راجع‌به او صحبت می‌کنید؟

او این نامه را نوشته که خطش خوب شود (میخندد). حقیقت این است که من این جواب را به او دادم چون او را دوست داشتم. در هرشکل هنرمندی که کارهای ماندگاری دارد را نمی‌شود زیر سوال برد و با لحنی با او حرف زد که در شان او نیست. من و یغما سال‌ها در کنار هم در دارینوش زیسته‌ایم و روحیه همدیگر را می‌شناسیم. یغما در گذشته حواشی و شرایطی پیرامون خود داشت که طبیعی بود گاهی عصبانی شود.

فکر می‌کنید گلرویی اخیرا به تکرار نیفتاده‌است؟

این موضوع هم طبیعی است. زمانی که ما به ترانه‌های چند مجموعه قدیمی‌تر او نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که کارهای ماندگارتری دارد که حتی بسیاری از شاعران نمی‌توانند به عمق آن پی ببرند.

در مورد شعرای معاصر خودتان که برای نسل ما به اسطوره و خاطره بدل شده‌اند مثل فریدون مشیری صحبت کنید چون گویا ایشان شما را به شاعری تشویق کردند.

بله من شعر را از ایشان دارم. مشیری حس کرده‌بود که من می‌توانم شعر بگویم. مادر من فرانسه بلد بود و به شعر علاقه داشت. براردم هم در چاپخانه مجله روشنفکر کار می‌کرد که مشیری در هیئت تحریریه آن مشغول به کار بود. من مجله روشنفکر را می‌آوردم و به مادرم می‌دادم تا بخواند و او قسمت‌هایی از آن را برایم توضیح می‌داد. بر حسب اتفاق یک‌بار که به حروف چینی مجله رفته‌بودم قبل از آقای مشیری رسیدم و متوجه شدم که نمی‌توانم یک قسمت از شعر را آهنگین بخونم و به اشتباه و به جای اینکه بگویم این‌جای شعر غلط است به حروف‌چین گفتم اینجا غلط کردی و این باعث شد که حروف‌چین این موضوع را به مشیری بگوید و این آغاز آشنایی من با مشیری بود که بعدها به من گفت تو می‌توانی شعر بگویی. کسی تا به حال این حرف را به من نزده بود.با اینکه شعر را دوست داشتم، حتی مادرم به من نگفته‌بود که تو می‌توانی شعر بگویی.

شما به کرونا نگاه سیاسی دارید؟ فکر می‌کنید که یک حمله بیوتروریستی باشد؟

نه من زیاد به حوزه سیاست کاری ندارم و نمی‌توانم در این مورد نظر بدهم چون شناختی از مقوله طب ندارم.

ماجرای آلبوم ابراهیم محسن چاوشی که شما بعد از آن از ریاست شورای شعر و موسیقی استعفا دادید و مشکلات شما با محسن چاوشی واقعیت دارد؟

من آقای چاوشی و کارهایش را بسیار دوست دارم. در کاری که ایشان فرستادند خطی وجود داشت که زیاد درست نبود و برای خودشان زشت بود که بخواهند آن را بخوانند. شعر از حسین صفای عزیز بود و یکی از خط‌های آن کمی توهین آمیز بود؛ البته نه به شرایط موجود بلکه به خود شعر اما آقای چاوشی زیر بار این موضوع نرفت و آن را خواند. فکر می‌کنم اکنون به این موضوع رسیده‌است که آن خط مناسب نبود اما آن زمان حرف من را نپذیرفتند و من دلخور شدم و گفتم این خط برای خودش خوب نیست. بنابراین استعفا دادم و بیرون آمدم چون وقتی به حرف من گوش نمی‌دهند و ارشاد هم تایید می‌کند پس من برای چه بمانم. پس از مدتی شنیدم که برای آن کار مشکلی پیش آمده و وزارت ارشاد هم در آن دخالت داشت. البته این کار برای چند سال پیش است و شایعات مربوط به آن کار است اما در آلبوم ابراهیم محسن چاوشی من هیچ دخالتی نداشتم. چند ماه بعد وقتی همه آلبوم‌ها فروش رفته‌بود، شنیدم که گقته‌اند باید این خط یا کل ترانه را اصلاح کنید. البته من او را دوست دارم کارهایش را با شیفتگی گوش می‌دهم.

یک بار شما گفته بودید اگر حافظ اکنون بود غزل پست مدرن می‌گفت. آیا واقعا این‌طور است؟

پست مدرن به آن معنای جهانی نه. منظور من هرچیزی است که نسبت به دیدگاه ما مدرن‌تر باشد. شاعران ما غزل‌های پست مدرن زیادی دارند و ما کارهای آن‌ها را با شیفتگی می‌خوانیم و هر غزلی که تفاوتی با کارهای تغزلی و عاشقانه قدیمی داشته باشد، پست مدرن می‌نامیم. واقعیت این است که ما از ابتدا تاکنون فقط ۸ الی ۱۱ نفر شاعر ماندگار داریم و تعداد آن‌ها بیشتر نمی‌شود چون هر شاعری بعد از این شعرا با موضوعات تکراری این شاعران، شعر سروده‌اند و در مقایسه با آن ۱۱ شاعر چیزی به یادگار ندارند. مثلا صائب عزیز در بخش نگاه شعرش تفاوتی با بقیه ندارد اما وقتی اشعارش را دوره می‌کند متوجه تکرار در اشعارش می‌شود و از آن طرف بیت‌هایی می‌بیند که راجع‌به موضوعاتی است که قبلا گفته نشده‌است. او صادقانه متوجه اشتباهش می‌شود. او این بیت‌ها را جمع‌آوری کرده و در صفحات دیگری آورده‌است؛ به همین خاطر است که ما تک‌بیتی‌های صائب را دوست داریم. این کتاب با دست‌خط خود صائب‌ نوشته شده اما هنوز آن را چاپ نکرده‌اند؛ چون موضوع را رک و راست گفته‌است.

حرف اخر؟

 شعر بعد از نیما تا به امروز در شعر یک دیدگاه عمیق و درونگری وجود دارد که شاید ما متوجه آن نشویم و برایمان آزاردهنده باشد اما هنگامی که آن را مطالعه کنیم و بتوانیم آن را درک کنیم، متوجه اهمیت موضوع می‌شویم. پس این‌طور نباشد که حرف‌های تکراری شاعران گذشته را تکرار کنیم. بعد از نیما ما شاعران زیادی داریم که پیشرفت کرده‌اند. شعر بایستی حرف ناگفته داشته باشد. من خودم بخش زیادی از اشعارم را به همین دلیل در ۶۳ سالگی کنار گذاشته‌ام.

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها