وزارت بهداشت در هفته گذشته خبری منتشر کرد که در آن اخذ رضایت شوهر را برای پذیرفته شدن زنان متأهل در آزمون دستیاری رشتههای تخصصی دندانپزشکی را اجباری کرده و تعهدنامهای را در این رابطه در راهنمای این آزمون گنجانده است. حال میدانیم که حق اشتغال تبدیل به یکی از شروط مهم ضمن عقد برای زنان امروزی شده است. زیرا زنان نگران هستند که با ورود به زندگی متأهلی، استقلال مالی و شغل خود را از دست دهند. هم مدرن و مترقی بودن و هم با دیدگاههای سنتی در جامعه سرگردان، بحثی که زنان ما را به بحرانی دیگر گره زده است. این تناقضها باعث شد که در خصوص مسئلهای تا اینچنین مهم که آیا اشتغال و حق اشتغال وضعیت زنان را بهتر کرده است بپردازیم و اینکه چرا جوامع مترقی خواهان اشتغال زنان هستند و چرا بحث توسعه زنان به یک دغدغه جهانی تبدیل شده است؟
با جستجویی ساده در اینترنت در می یابیم که اشتغال زنان ازنظر برخی جامعهشناسها معایب دارد و ازنظر برخی دیگر مزایا. اینکه نظر کدامیک بر دیگری ارجحیت دارد به عوامل متعدد بستگی دارد.
در این مطلب سعی داریم به نکتههایی اشارهکنیم که شاید تاکنون کمتر به آن پرداختهشده است.
پایان غارنشینی، شروع خانهداری
بگذارید ساده شروع کنیم. ازنظر شما تاریخچه اشتغال زنان به چه زمانی برمیگردد؟ انقلاب صنعتی؟ قرن اخیر؟ جنگ جهانی اول یا دوم؟ خیر هیچکدام. اشتغال زنان به ماقبل تاریخ برمیگردد. دوران میانسنگی. چیزی بین 8 تا 20 هزار سال پیش. زمانی که مردها به ابزارسازی برای شکار وزنان به اهلی سازی، کشاورزی و شکار حیوانات کوچکتر روی آوردند و ازنظر مورخان و باستان شناسان این موارد، نخستین دادوستدها کوچک و محلی بودند که رفتهرفته به وجود آمدند.
زنان رکن اصلی را در سنگ بنای تمدن بشری ایجاد کردند. مورخان ابداع کشاورزی و حرفههای پیرامون آن را به زنان نسبت دادند. زنان مسنتر قبیله به دلیل نگهداری از کودکان زنان جوان بهمرور میانگین عمرشان از مردان مسن گروه بیشتر شد وزنان جوان فرصت یافتند که برای بقا به دادوستدهای ابتدایی و خلق ابزارهای متفاوت روی بیاورند. تا این زمان از تاریخ، دگردیسی جنسی و تفاوت جنسیت در میان قبیلهها نقش چندانی نداشت. زیرا هر عضو از قبیله یک نیرو برای بقا بود. اما در رشد تمدن، بخت با زنان یار و همراه نشد.
در طول تاریخ با هر پیشرفتی که در همه علوم داشتیم به حقوق بشر و حق برابری جنسیتی کمتر پرداخته شد. وضعیت زنان چنان رو پسرفت گذاشت که با پدید آمدن چیزی تحت عنوان آموزشوپرورش کودکان، این امتیاز فقط برای کودکان پسر حق شمرده میشد چون عمدتاً آنها را نیروی کار ماهر میپنداشتند. جوامع در پس جنگها، فرازوفرودهای بسیاری داشتند، اما همچنان در سادهترین موضوع یعنی برابری حقوق انسانها در ابتداییترین راه ممکن بودند.
آموزشوپرورش در رشد هوش انسانی بسیار مهم قلمداد میشود. تا جایی که روی ساختار داخلی مغز چون لوب پیشانی (قسمتی با بیشترین نورون حساس) تأثیر میگذارد و رشد میدهد. این بزرگترین حقی بود که از زنان گرفته شد. درنتیجه عامل عقبافتادگی زنان و انزوای بیشازپیش آنان همین نقض آشکار در یادگیری و آموزش بود.
زنانی که به غارنشینی پایان دادند و تمدنهای اولیه همراه با کشاورزی را پدید آورده بودند به خانهنشینی بیشتر و کارهای فرسایشی محکوم شدند در این میان زنان به کارهای بیمزد و کم مزد چون کشاورزی و خدمت کاری و نوزاد پروری مشغول بودند.
زایش حق برابری، جهشی در تمدن بشریت
در قرن هجدهم میلادی تعداد زیادی از زنان شروع به فعالیتهایی در حوزه صنعت کردند. زیرا نیاز به نیروی کار بسیار ارزان بود. جمعیت رو به افزایش و نیازها و درخواستهای بازار بیشتر از پیش بود. نیاز به تولید گسترش یافت. صنعت و بازار از یک قرن گذشته به علم متوسل شده بود و از علم میخواست که درراه تولید و رقابت با او همراه شود. دراینبین زنان برای نجات از فقر، بالا بردن فعالیت اجتماعی خود و خودآگاهی و تمایل به پیشرفت، وارد عرصه کارهایی شدند که تا چندین قرن در انحصار مردان بود. اما رفتهرفته آگاهیها افزایش یافت وزنان چون بازویی برای صنایع بودند، توانستند به آموزش و سندیکا و اصلاحات ساختاری بسیاری برای جنس خودشان دست بیابند. صنعت و تمدن دیگر نمیتوانست این بخش از جامعه را نادیده بگیرد.
درنتیجه بالا رفتن تقاضا برای اصلاحات و همچنین فداکاریهای بسیاری از زنان مترقی و روشنفکر باعث شد که جنبشهای زنان مآثر واقع شود وزنان به حقوق اولیه دست یابند.
این حقوق به معنای برتری و دادن برابری نبود. این جنبشهای سوسیالیستی ابتدایی باعث شد که قوانین دستخوش تغییرات شود و به زنان فرصت برابر با مردان داده شود. تمامیت بدنی و خودمختاری، حق رأی، حق کار، حق دستمزد برابر به خاطر کار برابر. حق مالکیت، حق تحصیل، حق شرکت در ارتش، حق مشارکت در قراردادهای قانونی و درنهایت حقوق سرپرستی، ازدواج و مذهب. بسیاری از افراد به دادن این حقوق به زنان خوشبین نبودند و منتظر فروپاشی جامعهای چون خانواده بودند. حالآنکه وضعیت بد زنان را نادیده میگرفتند. بهمرور زمان نتایج مثبت این اتفاق حاصل شد؛ رشد تصاعدی علم و صنعت و بازار که کیک اقتصاد را بزرگتر و خوشمزهتر از پیش کرد. برشها بیشتر و باکیفیتتر شد. اما این اتفاق چگونه رخ داد؟ یکی از عوامل مهم همین تقاضا برای اشتغال زنان بود.
دنیای بهتر برای کودکان
برخی نوشتهاند که اشتغال زنان باعث شده است که زنان کمتر به تربیت کودک روی بیاورند و به تعهدات مادری خود کمتر عمل کنند. اما نمودار و دادههای علمی خلاف این را میگوید. زنان شاغل به لطف استقلال مالی که دارند در مشارکت اقتصادی خانواده سهیم میشوند درنتیجه امکانات بیشتری در اختیار کودکانشان قرار میگیرند. در حوادث و جداییها به مدد استقلال مالی سرپرستی کودک خود را راحتتر تقبل میکنند. زنان آگاه و تحصیلکرده، خواهان بهداشت و درمان بهتری هستند و همین مسئله تقاضا برای بهتر شدن بهداشت را بالابرده است.
بر اساس تازهترین گزارش یونیسف، در 25 سال گذشته، پیشرفت قابلتوجهی در کیفیت زندگی کودکان خردسال ایجاد شده است. طبق آمار، میزان مرگومیر کودکان در مقایسه با سال 1990، حدود 62 درصد کاهشیافته است. در سال 1990، میزان تلفات در کودکان زیر 5 سال، 7.7 میلیون نفر اعلامشده بود که این رقم تا پایان سال 2016، به 6.5 نفر کاهشیافته است. تمامی کشورهایی که کاهش مرگومیر کودکان را تجربه کردهاند، کشورهایی با اقتصاد باز هستند که زنان نقش عمدهای در پویایی اقتصادشان دارند و دوش به دوش مردان جامعه شان کار و خدمت می کنند. زنان تا پیش از انقلاب صنعتی به دلیل حجم زیاد کارهای خانه اصلاً وقتی برای حضور در جمع خانواده نداشتند.
شستشو و نظافت و تهیه ابتداییترین مایحتاج خانواده به حدی سخت بود که میانگین عمر زنان کم می شد. تولید نان و نظافت و هر کاری مربوط به خانهداری بسیار دشوار بود. در مقالههای متعددی که از زندگی زنان کشورهای فقیر آفریقایی نوشتهشده است بهصراحت و کرات اشاره میشود که به دلیل حجم بالای کارهای خانه و تولد و نگهداری فرزند از هر 5 زن یکی در جوانی میمیرد. چیزی شبیه به یک جنگ. حالآنکه این وضعیت برای زنان مترقی سوئدی از هر 18 هزار زن است که آنهم برای زنان باسابقه بیماری اتفاق میافتد. درنتیجه زنان و کودکان در کشورهای برابرخواه فرصت زندگی بهتری دارند. حال اینکه این وضعیت بدون مشارکت زنان در اشتغال و تحصیل میسر نمیشود.
زنان و دومینوی کسبوکار
زنان با اشتغال بیرون از خانه، تنوع شغلی را در جامعه پدیدآورند. برای مثال تصور کنید برای داشتن رفاه بیشتر و درمان بهتر باید درآمد بالاتری داشته باشید، بهعنوان یک زن که مدرس دانشگاه هستید باید کودک خود را به مهدکودک بسپارید و درنتیجه شغلی بهعنوان مربی مهد به وجود میآید.
آن مربی مهد درزمانی که به مربیگری مشغول است شستشوی فرش خود را به شخص دیگری بسپارید که شغل قالیشویی را پدید میآورد. بعد از مدتی تعداد قالیشویی و مهدکودک بسیار میشود و در رقابت با یکدیگر هرکدام دستبهکاری میزنند. قالیشوییها سفارش یک دستگاه سریعتر میدهند و دیگری نیروی کار بهتر استخدام میکند. کارخانه تولید ابزار قالیشویی تأسیس میشود.
از طرفی مهدکودکها نیروی بیشتری استخدام میکنند. موسیقی و نقاشی را به دلیل رقابت آزاد به گزینههای تجاری خود برای جذب مادران شاغل اضافه میکنند. درنتیجه موسیقی به حرفه خوبی برای درآمدزایی تبدیل و هنرجو افزایش مییابد و افزایش هنرجو به رشد صنعت موسیقی کمک میکند.
سطح کیفیت مهدها و کیفیت آموزشها افزایش میابد. این مسئله در صنایع غذایی هم رخ میدهد. جوامع پیشرفته چون میداند که زنان سهم عمده در رویش اقتصاد مدرن دارند به نیازها و حقوقشان نیز احترام بیشتری میگذارد. این زنان فرصت برابر برای رانندگی میخواهند، برای تحصیل و مهارتآموزی فضای کافی میخواهند. آنها پا بهپای مردان میآموزند و به تولید روی میآورند و نتیجه رشد جامعه در ابعاد مختلف میشود.
حال خوب و بد زنان با حق اشتغال
اشتغال وضع زنان را بهتر کرده است یا نه را باید از دو جهت بررسی کرد. یکجهت آن میگوید بله. یکجهت میگوید نه. اما چرا نه؟ همهچیز به نوع جامعهای که زنان در آن زندگی میکنند بستگی دارد. در جامعهای که با نگاههای سنتی خود، با فرصت برابری زنان کنار نیامده است وضعیت برای رشد و توسعه زنان مناسب نیست. زنان در اینگونه جوامع بین مدرنیته و سنتها گیر افتادهاند. هم باید بهعنوان یک زن مدرن تحصیلات و حرفه داشته باشند و هم بهعنوان یک مادر تماموقت به خانهداری مشغول باشند.
زنان بسیاری را میشناسیم که بعد از پایان وقت اداری بهصورت صد درصد مشغول به همان کارهایی هستند که یک زن خانهدار تماموقت دارد. بدون همکاری همسر. مردانی که بههیچوجه سهمی در امور خانهداری و تربیت کودک ایفا نمیکنند. نگاه مردسالارانه آنها باعث عدم رشد زن خانواده و درنتیجه جامعه میشود. زنان تحصیلکرده و بااستعداد بیشماری هستند که تمام عمر را صرف اموراتی میکنند که جز فرسایش آنها چیزی را حاصل نمیشود. نوع دیگر جوامع ضد زن، جوامع سوسیالیستی هستند که نیازهای افراد در آن بهشدت منجمد شده است؛ در ظاهر کاملاً برابر خواه هستند اما در باطن خیر.
تنوع شغلی در جامع سوسیالیست کم است و بازار با نیاز جامعه رشد نمیکند و بلکه با قدرتها و دولتها کنترل میشود. درواقع بازار توسعه نمییابد و درآمدها کم میشود. زنان فرصت کمتری مییابند که شغلی بیابند و اگر بیابند سهم آنچنانی از کیک اقتصاد نمیبرند. فشار مضاعف کار و تأمین مخارج و رفاه بر مردان نیز همکاری را در امور خانواده کم میکند و زن در یک حلقه بی تکرار کارهای فرسایشی قرار میگیرد. نوع جامعه و حکومت، در لذت بردن از برابری جنسیتی بسیار مؤثر است. در کشورهای مترقی حتی به زنان راه و روشهای مدیریت خانهداری را آموزش میدهند تا بتوانند تحتفشار کمتری کار کنند. تسهیلات دولتی و اجتماعی به کمک زنان میآیند.
سعی جامعه مترقی بر این است که به مدد علم و صنعت، کیفیت کار و رفاه را بالا ببرند تا درنتیجه آن بتوانند زمان و سختی کار را کمتر کنند وزنان و مردان را در امور خانواده بیشتر سهیم کنند. برای مثال با رشد تکنولوژی میزان ساعات کاری انسانها نسبت به یک قرن گذشته نصف شده است. سختی و حوادث کارها به لطف مکانیزه شدن کمتر شده است. درنتیجه رفاه اجتماعی افزایشیافته است. این تأثیر بر زندگی زن و مرد و کودک قابلمشاهده است. شاید دو قرن پیش سفر تفریحی خانوادگی و لذت بردن از طبیعت و غذاهای آماده رستورانی تنها برای اعیان، شاهان و دوکها بود ولی امروزه هر خانوادهای میتواند این سفرها را داشته باشد. اشتغال زنان این انحصارها را شکست. اقتصاد را به سمت تولید برای عوام برد. تنوع شغلی زیاد و درنتیجه رفاه افزایش یافت. این مسئله وضعیت مردان را نیز بهتر کرده است.
زنان بیشتر در کدام بخشها شاغل هستند؟
این سؤال و جوابی است که بهکرات به آن پرداختهشده است. زنان در کشورهای مترقی در هر صنفی و در هر حوزهای هستند. درواقع نیاز بازار، علم و صنعت، گزینه جنسیت را حذف کرده است و صرفاً به نیروی کار ماهر و بهتر روی آورده است. گزینه جنسیت از لیست استخدام بیشتر شغلها در دنیا حذفشده است. تحصیل زنان رشد بسیار زیادی داشته و آنها را وارد هر شاخهای کرده است. تا پیشازاین فکر میشد زنان ازلحاظ بهره هوشی از مردان عقبتر هستند ولی یافتههای علمی نشان داد که تحصیل و فرصت برابر آن برای دو جنس با شرایط برابر (هوش، سلامت، روان و انگیزه) خروجی مشابهی دارد. بنابراین هوش اکتسابی است نه جنسیتی. حتی به طور صد در صد موروثی هم محسوب نمی شود.
اما رشد تحصیل زنان به رشد اشتغال آنان منجر نشده است. زیرا در کشورهایی با اقتصاد بسته یا رانت دار چون نفت و گاز، زنان صرفاً به خاطر وجهه مدرن نشان دادن جامعه تحصیلکردهاند و نیاز بازار به زنان کمتر احساس شده است. یا تنوع شغلی بسیار کم است و شغل در انحصار مردان میماند. این تمام ماجرا نیست. زنان در کشورهای توسعهنیافته بیشتر آسیب میبینند. عمده زنان در کشورهای فقیر شاغل هستند ولی شغلهایی را متحمل هستند که توسعه چندان اجتماعی و اقتصادی برای جامعه ندارند. جایی که علم و صنعت باهم درنیامیزند، اشتغال مرد و زن کارایی کافی را ندارد. جامعه و نسل بعدی رشد مناسبی نخواهد داشت.
زنان همین امروز در بازار کار کشورهای درحالتوسعهای چون ایران نرخ مشارکت زیر 19 درصد رادارند حالآنکه بیش از 50 درصد ظرفیت آموزشها را به خود اختصاص دادهاند. عمده زنان در کار برابر حقوق برابر دریافت نمیکنند. بازار کار برای زنان متنوع نیست. سطح مالی خانواده زن در آینده شغلیاش بسیار متأثر است و در بیشتر موارد استعدادش در نظر گرفته نمیشود. حمایت دولتی و اجتماعی مناسبی از زنان صورت نمیگیرد.
درنتیجه این کشورها در شکاف جنسیتی و جنسیت زدگی میمانند. نتیجهای که میتوان گرفت این است اشتغال زنان باعث بهبود زندگی و کسبوکار هم زنان و هم مردان شده است. بار فقر و رفاه به دوش هر دو جنس است. موانع بر سر راه زنان اما همچنان همان نگاه مردسالارانه و سیستمهای بسته اقتصادی است.
حال مردان هم از خشونت مردسالاری آسیب بسیاری میبینند. مردانی که تماماً تأمین مخارج زندگی و دشواریهای مادی به دوش آنان میافتد. مردانی که در یک سیستم بسته حتی کودکی نمیکنند.
منتقدان به اشتغال زنان هیچگاه بعد آسیبپذیری کودکان و مردان را در نظر نمیگیرند. حال بازگردیم به دستیار دندانپزشکی زنی که اجازه همسرش، ضمیمه در آزمون استخدامیاش شده است. در این خصوص میبینید که دولتها تصمیم میگیرند و نیاز این زنان را نادیده میگیرند و آنها را به هر جایی از کشور اعزام کنند و همزمان امضای مردسالاری را به این به تصمیم خود میچسبانند. آنها نیاز و اشتیاق زنان را منجمد کردهاند و بازار کار را کنترل میکنند و این چنین جامعه ای فشار مضاعف بر زنان وارد میکند که در نهایت یا زنان از بازار کار حذف میشوند و یا تحت مشکلات بسیاری متعهد میشوند.