صبح ساحل در گفت و گو با «مصطفی بشکال» تنها سیاه‌باز هرمزگان؛

سیاهیِ دلنشین شادی


نویسنده: شیوا شاکری

سال هاست شادی مردم دغدغه‌اش شده است و برای برطرف کردن این دغدغه از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کند. او برای رسیدن به هدف ارزشمندی که دارد، نمایش‌ را انتخاب کرده است. وی بازیگر نمایش‌های سنتی‌ست و از بین این نمایش‌ها سیاه‌بازی را نتیجه‌بخش‌تر دیده و در این حیطه فعالیت می‌کند. در ادامه، گفتگوی ما با کیدی پرتلاش هرمزگان را می‌خوانید. او «مصطفی بشکال» نام دارد.  نام کیدی را به این دلیل انتخاب کرده است که نام یکی از گل‌های بومی هرمزگان است که برای باروری به نواخته شدن موسیقی نیاز دارد  و به شادی مرتبط است.

 

   فعالیت هنری خود را کی و چطور آغاز کردید؟                                                                                               

 فعالیت هنری را از نوجوانی شروع کردم و از سال 1377 وارد گروه هنری «ابوذر» بندرعباس به سرپرستی  «عوض چشم به‌راه»شدم.  با نمایش «وقت رفتن زیر بارون» به کارگردانی «عبدالرضا بلوچ نژاد» در جشنواره سنتی روی صحنه رفتم. بعد از اجراهای مختلف تئاتر، کار در رادیو را تجربه کردم. سپس جلوی دوربین صداوسیمای مرکز خلیج فارس رفتم و در آیتم های نمایشی برنامه شو بندر و برنامه های مناسبتی ماه محرم و ماه مبارک رمضان بازی کردم. در فیلم سینمایی«امپراطور خلیج فارس» به کارگردانی «محمد نیروزاد» و سریال «پرستاران» به کارگردانی«علیرضا افخمی»، «محمودرضا تخشید» و «شهرام شاه‌حسینی»هم حضور داشتم.

 چطور شد که سیاه بازی را دنبال کردید؟                                                                                                         

 بهمن1394 یکی از دوستان به نام «رضا آزاد دریایی» با من تماس گرفت و گفت مجموعه تفریحی بادگیران برای برنامه‌های نمایشی خود به یک حاجی فیروز احتیاج دارد و من برای این کار پیشنهاد شده‌ام. گفتگو در خصوص نحوه فعالیت انجام شد و در نهایت  برای این کار انتخاب شدم. از همان موقع به عنوان حاجی فیروز بادگیران به اجرای برنامه پرداختم تا امسال که به دلیل شیوع ویروس کرونا نتوانستم به اجرای برنامه بپردازم. اما عدم امکان اجرا باعث کارنکردنم نشد. کلیپ‌های نمایشی مختلفی را اجرا کردم و در صفحه شخصی خود در اینستاگرام به اشتراک گذاشتم تا به مردم شادی هدیه
بدهم. 


علاقه تان به سیاه‌بازی از کجا  نشأت می‌گیرد؟                                                                                                            

برای اجرای نمایش طنزبه همراه دوستم «هادی زارعی» به یکی از مدارس ایسین  دعوت شده بودم. مشغول فکر کردن به چگونگی اجرای برنامه بودم که یک درخت نیمه سوخته را دیدم و نظرم را جلب کرد. صورتم را با زغال باقی‌مانده از این درخت سیاه کردم و به اجرای نمایش پرداختم. بازخوردهای خوب باعث شد به ادامه کار علاقه‌مند شوم. تصمیم گرفتم این کار را ادامه بدهم

  

  بعد ازآن نمایش و بازخوردهای مثبتش کارتان چطور پیش رفت؟                                                                               

 به «هادی زارعی» پیشنهاد ادامه کار را دادم و شدیم «عیدی» و «کیدی».  او به دلایلی نتوانست ادامه دهد و من به تنهایی کار را پیش بردم. اتفاق خوبی که برایم افتاد آشنایی با دوستانم در مجموعه رستوران «گوین» بود. با آنان به توافق رسیدم و هفته ای یک‌بار به اجرای برنامه پرداختم که رضایت مردم را درپی داشت. پس از مدتی مجموعه گوین تصمیم گرفت هر چهارشنبه مراسم تولد مراجعه کننده‌ای که درخواست داشت را برگزار کند. باعث افتخار من بود که می‌توانستم با اجرای برنامه‌های شاد تولد در خدمت مردم باشم و شادیشان را همراهی کنم. خوشبختانه جلوتر که رفتم با دوستان هنرمند و اهل قلم آشنا و به گروه هنری چیکو دعوت شدم. مردم در برنامه‌های این گروه با من آشنا شدندو غیر از این، در کنار «محمد رنجبر» نقال و «امیرحسین والا»شاعر و فعال حوزه کودکان هفت اجرا در مجموعه بوکتاب و کتابخانه طالقانی انجام دادیم الان هم منتظریم شرایط عادی شود تا نمایش‌های شادی آور، نمایش های سنتی و شاهنامه خوانی و نقالی را انجام دهیم.    

 

 کجا و چطور سیاه‌بازی را یاد گرفتید؟                                                                                                             

من استادی نداشتم و به کلاسی نرفتم. ازطریق فضای مجازی با مهدی صفاری‌‌نژاد آشنا شدم .او به همراه زنده یاد سعدی افشار از بازماندگان سیاه‌بازی بود و برای من کتاب‌ها و مقاله‌های مختلفی می‌فرستاد که من مطالعه می‌کردم. ناگفته نماند پدر من هم به سیاه‌بازی می‌پرداخت و من این علاقه را از او به ارث برده‌ام.     
 

 

درباره ریشه این نوع نمایش و  قدمتش بگویید

قدمت این نوع نمایش در کشور و استان اگر اشتباه نکنم به  زمان قاجار یا صفویه برمی‌گردد.برده‌هایی که از اسکله شهید حقانی کنونی وارد می‌شدند به دو دسته قوی و ضعیف تقسیم می‌شدند. برده‌های قوی به کار گماشته می‌شدند و برده‌های ضعیف به نزد ارباب برده می‌شدند و او را سرگرم می‌کردند.
 ارباب از لهجه آنان خوشش می‌آمد و لذت می‌برد و آن‌ها جزء معدود گروه‌هایی بودند که می‌توانستند با ارباب شوخی کنند. به این نمایش سیاه‌بازی یا روحوضی می‌گویند چون همان‌طور که از اسمش پیداست روی تخته ای اجرا می شده که روی حوض محل اجرا قرار داشته است.  این نمایش اغلب دو شخصیت داشت به نام «حاجی» و «مبارک» که مبارک با اسم‌های مختلفی صدا زده می‌شد.آنچه خودم به یاد دارم این است که در شهربازی زرون، کلوپ دلفین و لوناپارک هرمز تئاتر کمدی اجرا می‌کردیم و همین حس و حال تسری پیدا کرد به مجالس خانوادگی. در اینجا جا دارد از زنده یاد «جهانگیر بابایی» و زنده‌یاد «مظفر شنبه‌پور بندری» که در کارشان بسیار توانا بودند یاد کنم. خصوصا زنده یاد بابایی که با لحن خاص و بداهه گویی های جذابش ذات یک سیاه را به نمایش می‌گذاشت.

 

 از شرایط کار در هرمزگان بگویید.                                                                                                                 

اگر من بتوانم اجرای خیابانی داشته باشم خیلی خوب است. قبلا برای اجرای خیابانی  با اداره گردشکری قرارداد بستم. از اداره ارشاد و اداره  میراث فرهنگی مجوز گرفتم که شب‌ها در معبد هندوها برنامه اجرا کنم. مدتی همراهانم موسیقی خیابانی اجرا می‌کردند و من نمایش میدانی.  اتفاق خوبی بود، دوست داشتم ادامه پیدا کند، اما دوستانم خواستند در جای دیگری برنامه اجرا کنند و من تنها ماندم و کارم دوباره به اجرای برنامه در مجموعه گوین محدود شد. مشکل دیگری که وجود دارد این است که نسل امروز با نمایش‌های سنتی مثل روحوضی بیگانه است و از آن لذت کافی نمی‌برد.

ازشما به اندازه کافی حمایت شده است؟ 

حمایت کافی که انجام نشده اما این موضوع برای من مهم نبوده است برای من خود کارمهم بوده و بازخوردهایی که از مردم گرفته‌ام.خدا را شکر مردم کارهایی که در آن نوآوری وجود داشته مثل برنامه نقالی و شاهنامه‌خوانی را دوست داشتند و برایشان تازگی داشت. 

  در صفحه شخصیتان از چاپ خاطراتتان در یک کتاب خبر دادید در مورد این موضوع توضیح دهید                   

یکی از اتفاقات  خوبی که برای من افتاداین بود که  دو روز پیش «جواد اصنافی» بازیگر کاراکتر«عبدلی» در مجموعه «عبدلی و اوستا» تماس گرفت و ازمن خواست خاطرات و تجربیات و عکس‌هایم را برای کتابی که در دست چاپ دارد بفرستم . قرار است این مطالب و عکس‌ها با عنوان «کیدی تنها سیاه  هرمزگان» در کتاب «خاطرات من» جواد اصنافی چاپ شود.       

  درپایان از خاطرات شیرین کاریتان  بگویید

نمایشی که اجرا می‌کردم برای مردم تازگی داشت و همین موضوع باعث شده بود سوالات مختلفی از من بکنند. یکی از سوالات این بود که چرا به جای عید نوروز در همه فصل ها برنامه اجرا می کنم؟  من در جواب گفتم هر روز که شاد باشی آن روز عید است و چون من شادم هر روز برای من عید
 است.  خاطره دیگر این که بچه‌های کوچک از چهره من می‌ترسیدند برای از بین بردن این ترس از خانواده‌شان می خواستم کار را به من بسپرند. سپس  با شادی به سمتشان می‌رفتم و چیزی که دوست داشتند به آنان هدیه می‌دادم و ترسشان را از بین می‌بردم. هنوز با این بچه‌ها در ارتباطم.

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها