ستون لب قند؛

مناظره خر و خودرو



خری خودرویی دید در جاده‌ای
لگن بود و از کار افتاده‌ای
جوان بود آن خودرو اما چه سود
که سرحال و شاداب و سالم نبود
درش له شده اگزوز آویخته
همه رنگِ گلگیر آن ریخته
به او گفت خر: این چه حالی‌ست؟ هان!
چه‌ها کرده‌ای با خودت ای جوان؟
بیا تا بتازیم در کوه و دشت
گذشت آن زمانی که آن سان گذشت
به خر گفت، خودرو: برو! تو خری
چرا آبروی مرا می‌بری؟
جوانم، مدرنم، من امروزی‌ام
ولی صحبتِ خر شده روزی‌ام
مرا صحبتی نیست با خر، برو!
من و پمپ بنزین، تو و کاه و جو
خر اما به این حرف لبخند زد
سپس حرفِ شیرین‌تر از قند زد
که ای خودرو صاحبِ علم و عقل
منم بانی صنعتِ حمل و نقل
بدان ای برادر اگر خر نبود
دگر حملِ کالا میسر نبود
اگر بار بر دوش خر بوده است
اگر خر رفیق بشر بوده است
نه پنچر شده نه خطر داشته
نه آلودگی نه ضرر داشته
تصادف نکرده‌ست هرگز خری
نه با کوه و صخره نه با دیگری
نه سرعت نه سبقت نه هرگز خلاف
دلش مثلِ پرونده‌اش صافِ صاف
خرِ پاکِ کم مصرفِ بی‌نیاز
نه روغن نه بنزین نه دود و نه گاز
بله دوست‌دارِ طبیعت، خر است
که از خودرو از هر نظر بهتر است

روزنامه صبح ساحل

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها