چرا هماي پايتخت با نقي ازدواج کرده است؟



صبح ساحل ، هنری - بازيگر نقش هما در سريال «پايتخت» گفت: در مقايسه با من واقعا خيلي جلوتر است. بارها از خانم‌هاي زيادي شنيده‌ام که آيا ممکن است يک نفر اين‌قدر صبور و با گذشت باشد و بتواند در لحظه خشمش را کنترل و همه چيز را مديريت کند؟ واقعا من نمي‌توانم شبيه او باشم؛ گاهي خيلي سختگير مي‌شوم، گاهي نق مي‌زنم يا بهانه‌گيري مي‌کنم. ريما رامين‌فر سه ماه گذشته را در علي‌آباد مازندران‌ در مقابل دوربين سيروس مقدم براي خانواده معمولي نقش يک عروس مهربان و دوست‌داشتني را بازي کرده، در حالي که اين بار و در فصل چهارم سريال پايتخت، هما سعادت بر صندلي شوراي شهر نشسته و قرار است در تصميمات شهري سهم داشته باشد.او ديگر آن زن ساده و معمولي هميشگي نيست، اما همچنان آرام و صبور و مهربان است و با بازي متناسب و روان ريما رامين‌فر‌ در اين چهار فصل همچنان واقعي و باورپذير باقي مانده است.رامين‌فر در تلويزيون بجز مجموعه پايتخت، در سريال‌هاي «من يک مستاجر هستم» و «چک برگشتي» نيز بازي کرده است اما تعداد آثار سينمايي که در آن ايفاي نقش کرده به زحمت به تعداد انگشتان يک دست مي رسد . او به دليل تجربه بالايش در تئاتر و بازي در سريال هاي تلويزيوني ،‌ بيشتر از آن که سينمايي باشد به تئاتر و تلويزيون تعلق دارد .بعد از سه فصل از سريال پايتخت ديگر بايد شناخت کافي از هما داشته باشيد، اما در پايتخت4 او به عنوان عضو شوراي شهر انتخاب شده است. اين تغييرات به تحليل دوباره نقش يا طراحي ابعاد تازه‌ آن نياز نداشت؟

بازيگر هر نقشي را در لحظه و به طور ناخودآگاه تحليل مي‌کند، اما از آنجا که من چند سال است نقش هما را بازي مي‌کنم، به محض خواندن فيلمنامه مي‌دانم اين ديالوگ‌ها متعلق به هما هست يا نه، کجاي آن بايد تغيير بکند يا نکند! شناخت من از هما آنقدر هست که مي‌دانم تا چه اندازه مي‌تواند احساساتي، خشمگين يا ناراحت شود. همه وجوهش بر اي من آشناست و البته متن خيلي هم خوب نوشته مي‌شود، چون نويسندگان فيلمنامه هم او را خيلي خوب مي‌شناسند. در مجموع بازي در نقش هما که حالا عضو شوراي شهر است، براي من آنقدرها چالش‌برانگيز نيست.

حضور در عليآباد و همکاري و ارتباط با بوميان اين منطقه چه تاثيري بر کار شما داشته است؟

هميشه سريال از مازندران شروع مي‌شد و ما هميشه اين خانواده را در محل زندگي خودشان مي‌ديديم و بعد بنا به اتفاقاتي، آنها به سفر مي‌رفتند. پايتخت4 در مازندران روايت مي‌شود و قرار نيست خانواده معمولي جايي برود و راستش را بخواهيد بودن در اين فضا تاثيري بر کار من نداشته است. نمي‌توانم بگويم از خانم‌هاي علي‌آباد الگو مي‌گيرم يا اتفاق تازه‌اي رخ داده است. همان‌طور که مي‌دانيد هما اهل مازندران نيست و به دليل ازدواج با نقي ساکن اين منطقه شده است.

مردم منطقه پذيراي شما هستند؟

ما حتي اين فرصت را نداريم که گشتي در شهر بزنيم و در نتيجه از مردم اينجا فقط کساني را مي‌بينيم که مهمان گروه ما مي‌شوند. اين افراد يا به گروه پشت‌صحنه اضافه مي‌شوند يا بازيگران محلي که در هر صورت با حضورشان باعث مي‌شوند فرهنگ منطقه خودبه‌خود به کار ما ورود پيدا کند. به نظرم هر ارتباطي مي‌تواند به شناخت فرهنگ منطقه کمک کند.از ارتباط بازيگران اصلي با بازيگران مهمان مانند مادر ارسطو مي‌توان حدس زد بازيگران بومي شما را پذيرفته‌اند.

بله. اين خانم بسيار دوست‌داشتني است. جالب اين‌که چند روز اول کار نمي‌توانست بپذيرد که خانواده معمولي، واقعي نيست و همه ما بازيگريم و هيچ نسبتي با هم نداريم. مثلا وقتي مي‌ديد من خيلي خسته‌ام، مرا دلداري مي‌داد و مي‌گفت مي‌دانم خيلي کار داري الآن بايد بروي خانه دوقلوها را بخواباني! يا بعد از دعواها و بگومگوهاي نقي و هما، غصه مي‌خورد و ناراحت مي‌شد. اوايل برايش توضيح مي‌دادم که ما يک خانواده واقعي نيستيم، اما بعد فکر کردم وقتي تا اين اندازه همه ما را باور کرده است، چرا بايد ذهنيتش را خراب کنم!

اين خانم بازيگر نيست؟!

چرا، ولي خانواده معمولي را خيلي باور کرده است و به شکل عجيبي همه ما را دوست دارد.

بازيگر اين کاراکتر پيرزني است بي‌دندان که سعي مي‌کند با شيرين کاري‌هايش فضا را مفرح کند. اما جالب است بدانيد اين پيرزن خاله واقعي محسن تنابنده بازيگر نقش نقي و سرپرست نويسندگان سريال است.

تنابنده که شيرين‌کاري‌هاي خاله‌اش را در مجالس خانوادگي مي‌ديده او را وارد سريال کرده تا بعد از رضا عطاران که احمد پورمخبر و حليمه سعيدي را به دامنه بازيگري تلويزيوني افزود، در اين مسير قدم برداشته باشد.

سوالي که بارها درباره هما از خودم پرسيدهام و احتمالا فقط شما جوابش را ميدانيد اين است که هما چرا با نقي ازدواج کرده است؟

به نظرم عشق بين هما و نقي خيلي قشنگ است. اصلا تمام اعضاي اين خانواده دوست‌داشتني هستند. نقي خيلي خانواده‌دوست است، اما ساده‌انگاري‌هايي دارد که باعث مي‌شود بعد از صحنه‌هاي زيادي من هم بپرسم هما چرا زن نقي شده است! با همه اينها به نظرم همه چيز در مورد آنها پذيرفتني است؛ هم رابطه آنها، هم دعواها و بگومگوهايشان و هم عشقشان.اما هما هميشه به رشد و پيشرفت فکر مي‌کند؛ تا به حال براي تحصيل در دانشگاه، يادگيري زبان انگليسي يا راه‌اندازي آشپزخانه اقدام کرده و حالا هم در شوراي شهر يک صندلي دارد، اما نقي شغل مشخصي ندارد، حسادت مي‌کند و غر مي‌زند.من فقط مي‌دانم تمام اعضاي اين خانواده دوست‌داشتني هستند. گاهي فکر مي‌کنم اگر مي‌شد با خواهرشوهر ، پسرخاله شوهر، خاله شوهر، پدرشوهر و همه فاميل‌هايش يکجا و کنار هم زندگي کنيم، خيلي جالب مي‌شد. به نظرم همه اينها در کنار هم جمع دوست‌داشتني و جذابي را شکل داده‌اند. درست است که براي جذاب شدن قصه و دراماتيزه شدن آن‌ اتفاقات زيادي در سريال رخ مي‌دهد که شايد در زندگي عادي اتفاق نيفتد، اما همين که همه آنها دور هم افطار مي‌کنند، ظرف‌ها را مي‌شويند، کارها را با هم انجام مي‌دهند و هميشه با هم هستند، براي من خيلي جذاب است.

فکر ميکنيد بتوانيد در واقعيت چنين زندگي داشته باشيد؟

مطمئنم که نمي‌توانم، اما وقتي در دل خانواده معمولي هستم، احساس مي‌کنم اين هم يک شيوه زندگي خيلي جذاب است.

احساس من درباره هما به عنوان يک زن عاقل، صبور و مهربان اين است که او خيلي جلوتر از من قرار دارد. شما چطور؟

من هم همين طور. او در مقايسه با من واقعا خيلي جلوتر است. بارها از خانم‌هاي زيادي شنيده‌ام که آيا ممکن است يک نفر اين‌قدر صبور و با گذشت باشد و بتواند در لحظه خشمش را کنترل و همه چيز را مديريت کند؟ واقعا من نمي‌توانم شبيه او باشم؛ گاهي خيلي سختگير مي‌شوم، گاهي نق مي‌زنم يا بهانه‌گيري مي‌کنم، البته در اين فصل هما مثل هميشه نيست و در چند قسمت آينده خواهيد ديد که از آن آرامش هميشگي کمي فاصله مي‌گيرد. آرامشي در اين زن هست که هميشه براي من جالب بود، اما در اين فصل چون پست مديريتي دارد و يک صندلي به او داده شده، از ميزان ملايمتش در مقايسه با گذشته کم شده است.

آيا همچنان دوستداشتني است؟

من سعي مي‌کنم روي مرزهايي راه بروم که دوست‌داشتني بماند، اما او در شرايطي قرار مي‌گيرد که يکباره تنها مي‌ماند و همه فاميل در مقابل او قرار مي‌گيرند. چند بار اين نگراني را هم به آقاي تنابنده و ديگر دوستان گفتم که شخصيت‌هاي ديگر اين سريال با همه خبط و خطاهايشان آنقدر جذاب و دوست‌داشتني هستند که من مي‌ترسم تماشاچي هما را پس بزند. دوستان معتقدند اين‌طور نمي‌شود و هما آنقدر دوست‌داشتني ‌ است که مخاطب او را پس نزند. اميدوارم واقعا همين‌طور باشد.

همه اعضاي خانواده معمولي بانمک طراحي شدهاند، جز هما!

دقيقا. من در واقع نقش بي‌نمک‌ترين و بي‌مزه‌ترين عضو اين خانواده را بازي مي‌کنم.

نه اين طور هم که ميگوييد نيست، هما تنها آدم عاقل، صبور و مدير اين خانواده است.

بله و وقتي همه اعضاي خانواده که همه دوست‌داشتني و بامزه هستند، در مقابل او قرار بگيرند، ممکن است ديگر دوست‌داشتني نباشد. مي‌دانيد همه اعضاي خانواده معمولي بجز هما، نقطه ضعف دارند و چون همه ما در دنياي واقعي نقطه ضعف‌هايي داريم با اعضاي اين خانواده احساس نزديکي مي‌کنيم. مثلا کاراکتر نقي ترجيح مي‌دهد کار خودش پيش برود و براي مراقبت از ديگران و لطمه نزدن به آنها خيلي ملاحظه نمي‌‌کند. تقريبا بيشتر آدم‌ها اين ويژگي را دارند، بنابراين خيلي زود نقي را درک مي‌کنند، البته تائيدش نکرده و به کارهايش مي‌خندند، اما از او دوري نمي‌کنند. در عوض هما چون مي‌خواهد با ملاحظه‌کاري همه چيز را پيش ببرد و هميشه درست رفتار مي‌کند، خيلي شبيه آدم‌هاي واقعي نيست؛ براي همين مي‌تواند دوست‌داشتني هم نباشد. با اين حال من همه تلاشم را مي‌کنم و روي مرزهايي راه مي‌روم که مردم همچنان هما را دوست داشته باشند.

اين مرزها کجاست؟

سعي مي‌کنم با لحن و بازي بگويم من همان همايي هستم که همه شما دوستش داشتيد. کار سختي است، چون معمولا مخاطب نقش‌هاي اين شکلي و تا اين حد خوب را پس مي‌زند، اين نقش‌ها شبيه تافته‌هاي جدابافته هستند. به هر حال اين نقش من است و من دوستش دارم. اصلا نمي‌خواهم محبوبيتش را از دست بدهد.

چرا به اين فکر نکرديد که او هم تکيهکلامي داشته باشد؟

نقش هما طوري نيست که نياز به تکيه کلام داشته باشد، چون اصلا قصد ندارد مخاطب را بخنداند. هما در موقعيت‌هاي کميک يک نقش مکمل است تا موقعيت مورد نظر باورپذير شود. مخاطب وقتي مي‌تواند بخندد که موقعيت را باور کند و سهم هما ايجاد همين باور است. در بسياري از کارهاي کمدي از بس همه تلاش مي‌کنند که مخاطب را بخندانند و آن‌قدر بازيگران کارهاي اضافه مي‌کنند که مخاطب اصلا نمي‌تواند آن را باور کند، چه برسد به اين‌که بخندد.

باورپذير کردن اين خانواده وظيفه من است؛ اين‌که مخاطب قبول کند نقي همسر هما است، آنها دو فرزند دارند و پدر همسرشان با آنها زندگي مي‌کند و مواردي از اين دست جزو کارکردهاي نقشي است که من بازي مي‌کنم. درواقع هما در تيم خانواده معمولي همان بازيکني است که پاس گل مي‌دهد تا بقيه گل بزنند. اصلا مهم نيست که گل به نام چه کسي ثبت بشود؛ مهم اين است که تيم بازي را ببرد.

وسوسه نميشويد خودتان گل بزنيد؟

چرا، براي همين هم پاس دادن کار واقعا دشواري است. گروه بازيگران پايتخت چند نفر است و بزودي چند نفر ديگر هم به گروه اضافه مي‌شود. اين‌که توقع داشته باشيم نقش اصلي هر صحنه را برعهده داشته باشيم و نفر اول باشيم، شدني نيست. بايد تعاملي بين همه بازيگران وجود داشته باشد که در عين اين‌که همه ديده مي‌شوند، قصه و مفهوم سريال به بهترين شکل در اختيار مخاطب قرار بگيرد.

درواقع مشکلي نداريد که به نفع گروه، سريال و حتي به نفع مخاطب به سمت تلخي برويد.

بله، متاسفانه.

فکر ميکنيد پايتخت 4 به خوبي بقيه فصلها شده است؟

اميدوارم اتفاقي که براي فصل‌هاي قبلي سريال پايتخت افتاد و مردم دوستش داشتند و به آن علاقه نشان دادند، براي پايتخت4 هم رخ بدهد. دوست دارم مردم کماکان سريال را تعقيب کنند، دوستش داشته باشند، اما مي‌دانم فضاي ماه مبارک رمضان با فضاي نوروز فرق دارد، تعداد قسمت‌هاي ماه رمضان خيلي بيشتر است و حتما چيزهايي تغيير کرده و شايد تمام توقعي که مردم از اين سريال داشتند برآورده نشده باشد، اما مي‌خواهم بدانند همه ما تمام تلاش مان را کرده‌ايم و هيچ‌کس از هيچ چيز فروگذارنکرده است.

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها