تقریبا بخش زیادی از هویت و معنای ما از طریق اسطورهها، که به معنی ذهنیتهای انسانی و جمعی شکل گرفته در طول تاریخ فرهنگها هستند، تحکیم میشوند. نوروز هم یک اسطورهی آفرینشی یا کیهان پیدایشی است و نوید نو شدن و تولد دوبارهی همهچیز را با خود دارد، از این رو میتوان نوروز را جشن امید دانست که در آن بینشی اتوپیایی ( ایدهآلی بینقص دربارهی نظمهای اجتماعی) در اذهان عمومی شکل گرفته و هرساله تکرار و بازتکرار میشود. ناصر فکوهی دکترای انسانشناسی سیاسی در مقالهیی با عنوان \"نوروز و همبستگی بر محور انسان\" مینویسد:«
سفرهی نوروزی میتواند در یک نمادگرایی مدرن، به گونهیی کاملا متفاوت تعریف شود: اینکه شادیها و داشتههایمان را با دیگران شریک شویم تا بتوانیم انتظار داشته باشیم در غمها و دردهایمان نیز شریکی خواهیم داشت. شاید در بطن پیام نوروزی این امر از هر نکتهی دیگری مهمتر باشد و نیاز به تفکر بیشتری داشته باشد.
نوروز فرصتی است که پیشرفتهای مادی و فناورانه و حتی عقیدتی و ارزشی خود را با محوریت انسان و طبیعت بازنگری کنیم تا بتوانیم نتایج بهتری برای هماهنگی خود و دیگران، خود و طبیعت بیابیم». تقریبا همهی ما میدانیم که جشن باستانی نوروز به معنای از نو نگریستن به تمام مفاهیم زندگی است، اما امروزه بیش از اینکه این جشن فرصتی برای تجدید همبستگی ما با خود، دیگران و طبیعت باشد، به ضربالعجلی برای تحکیم چرخشهای مالی، تلاش برای اثبات برتری خود بر دیگران و زندگی فشرده و سریعی شده که هر ساله در روزهای پایانی اسفند فشاری مضاعف بر توان انسانی به ما تحمیل میکند.
در واقع سالهاست که نوروز برای اکثر اعضای
جامعه معنای باستانی خود را از دست داده و به محلی برای رقابت، سودمحوری و ارضا برتریطلبی تبدیل شده است. از هفتسینهایی که باید هر سال مطابق با مد روز تغییر کنند و حاوی عناصری فاخر و گران قیمت باشند تا کسانی که برای تجدید دیدار به خانهمان میآیند به لوکس بودن هفتسین و تجمل زندگی ما غبطه بخورند گرفته تا لباسها، آرایش، چیدمان خانه و وسایل پذیرایی، همگی نشانههایی از رقابت و گرفتار شدن در القاییات بازارهای مالیرا در خود دارد. باید به این نکته آگاه باشیم که بسیاری از عادات رفتاری و نگرشی که امروزه وجود دارد، با فلسفه و تاریخ جشن نوروز کاملا بیارتباط و حتی در ضدیت با آیینهای آن است که ناشی از دگرگشت و تعابیر نادرستی بوده که در ارتباط با نوروز شکل گرفته است. این تعابیر به جای سوق دادن آدمی به سمت سرزندگی، شادی و احساس رضایت، فشار روانی بسیاری در روزهای آخرسال ایجاد کرده و باعث دلزدگی بخش زیادی از اعضای جامعه از این سنت دیرینه شدهاست.
تنها کسانی که میتوانند در به بیراههرفتن یک سنت تغییری ایجاد کنند، افراد جامعهیی هستند که در آن سنت سهیم بوده و شاخههای آن را میپرورانند. بنابراین ما با آگاهی بر نحوهی کارکرد سیستمهای جهانی و تاثیری که بر نگرش، رفتار و عادات ما میگذارند میتوانیم حتی در سطح فردی تغییراتی ایجاد کرده و خود را از چرخهی تکراری که رقابت و برتری طلبی را با نوروز در آمیخته، بیرون بکشیم.
هرسال میتوانیم به جای اتلاف زمان برای حضور در
صفهای خرید، چیدن سفرههای تجملی و رقابت جویی با دیگران، زمان خود را صرف نو کردن چهارچوب فکری خود کنیم. میتوانیم در ارتباط با تاریخ و فلسفهی نوروز مطالعه کرده و بینشها و عادات رفتاری که تا امروز نادانسته تکرارشان میکردیم را واکاوی کنیم و آن دسته از رسوماتی که به تازگی باب شده و تنها تیشه به ریشه سلامت روان، انسانیت و همبستگی جمعی ما میزند از سفرههای سال جدید برچینیم.