از آن عصر یکشنبه ...


نویسنده: صبح ساحل

وارد منزل که شدم؛ یکی از اعضای خانواده گفت که در برخی از صفحه‌های مجازی، خبری مبنی بر سقوط هواپیمای آقای رئیس جمهور پخش شده است! به واسطه سبقه‌ی کارهای ژورنالیستی برخی کدها، تصویرها و بیانات را کنار هم قرار دادم؛ برایم محرز شد که خبری سنگین در راه است! نظر به اینکه در راستای استیفای حقوق اجتماعی و بلند کردن علم عدم نادیده‌انگاری مردم بومی منطقه زادگاهم در طرح‌های توسعه‌ای که در پوشش  توسعه سواحل مکران مطرح می‌شود؛ در برخی یادداشت‌ها  در همین روزنامه وزین – صبح ساحل- محترمانه شخص رئیس جمهور فقید شهید را مخاطب صحبت‌هایم قرار می‌دادم، حس غریبی در وجودم شعله‌ور بود تا جایی که شب را تا دیر وقت، اخبارمربوط را از new York times گرفته تا فارس و پایگاه‌های خبری استانی دنبال می‌کردم. بالاخره آن چیزی که در همان لحظات اولیه انتشار خبر، ذهن و قلبمان را به پذیرفتن دروغ بودن آن محکوم می‌کردیم؛ راست بود و خبر سنگین به طور رسمی اعلام شد. من صبح با روانی ژولیده در محل کارم به فرجام آدم‌ها فکر می‌کردم و اکنون ساعت 4 عصر 31 اردیبهشت1403 است و می‌خواهم برای آقای رئیسی رئیس جمهور شهید فقید چند سطر بنگارم:
آن عصر یک‌شنبه که تعبیر عن النباء العظیم بود و تو در یک هودج آسمانی از سمت خورشید به دیدار باران رفته بودی و ما در ذهن‌هایی مه گرفته قلبمان برای فرجام چند هموطن لرزان بود؛ فارغ از هیاهوهای جنگل سیاست و عوعو شبکه‌های صهیونیستی و استفراغ‌های مزدوران خارجی در جلوی سفارتخانه‌های وطن در خارج از ایران؛ این اشک غریبانه مادران وطنم و دست به دعا بردن‌های پدران کشورم و دل‌نوازی‌های نوجوانان میهنم که بر لب‌هایشان توسل به ترنم نشسته بود همه آب سردی برای شکوفایی گلستان بر ابراهیم در آتش بود. این بار خود ابراهیم به قربانگاه می‌رفت تا ثابت کند که تا پای جان هم می‌شود با خدا معامله کرد. سادگی و خلوص؛ قبایی زربافت برای مردان سیاست است که بر تن هر کسی نمی‌آراید؛ ما ذهنمان با سید محرومان از وقتی انس گرفت که کاروان‌های خادمیاران رضوی رایحه رافت امام مهربانی‌ها را در پستوی کوچه‌های محروم‌ترین نقاط کشور پخش کردند و شاید تو در آن وانفسای هیجانی لحظات سقوط؛ در محراب قلبت به سمت قبله خراسان در نماز استغاثه بودی و چشمانت نور گلدسته‌های مشهد و جانت بوی عطر حرم گرفته بود! شاید میان عاشق و معشوق رمزی است که در روز منتسب به امام غریب تودر مقام رضا حجاب از میان برداشتی و به معراج دوست شتافتی.
برای صاحبان قلب‌هایی که در پس انتشار گزاره دلهره‌آور سقوط بالگرد دلشان لرزید، برای چشم‌هایی که برای فوران گدازه‌های احساسشان اشکی فشاندند و برای تیر قنوت دعاهایی که به محل اجابت ننشست تو دعا کن و کسی چه می‌داند که در فیض شهادت از کجا باز می‌شود. گاهی در اروندرود و نیزارها، گاهی در پشت فرودگاه بغداد، گاهی در خیابان‌های کرمان و گاهی در...
ببخش اگر گاهی تیغ مطالبه‌گری تیز می‌شد و نه از سر ندیده گرفتن حفظ شانیت و کرامت شما؛ بلکه همان رسالت خودتان بود که پیگیر حقوق محرومان ومستضعفان باشید. در آن تماشای ابرهای مه آلود و غوغای پرندگان و زیبایی‌های جنگل و سوسوی فانوس ستارگان شب در آنجا چه دیدی؟ برایمان از باران بگو...  ازآن عصر یک شنبه...

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها