ثبت مشاهدات یک فعال عکاسی از سفر به بندرعباس:

کوله بارم پر بود از فریم‌هایی از عشق و صفای مردم خونگرم جنوب



 صبح ساحل ، هنری -  «بنیامین آل علی» که دارای مدرک کارشناسی گرافیک دانشکده هنر و معماری و از افراد فعال و موفق عکاسی خبری در استان فارس است، در سفری به بندرعباس به بیان نظرات خود از برگزاری مراسم عزاداری عاشورا و ثبت تصاویرآن  پرداخته است.وی در این یادداشت که در اختیار خبرگزاری ایسنا، قرار داده، آورده است:«به محدوده بندرعباس که رسیدم بوی شرجی زودتر از علائم راه خیرمقدم می‌گفت. حوالی ظهر بود و هوا گرم گرم. پرچم‌ها و ریسه‌های سیاه بر دیوارها و بام بلوار اصلی شهر آویخته بودند. مشتاق بودم و دوربین مسلح در دستم بود و بنا داشتم حال و هوای ایام سوگواری محرم را در ساحل خلیج‌فارس به تصویر بکشم.خیابان خلوت شده بود و با خودم گفتم شاید دیر رسیدم. در حال عبور به محله‌ی قریشی‌ها رسیدم، بافت قدیمی‌اش کنجکاوم کرد و وارد محل شدم. شهر به‌یک‌باره متفاوت شد و جماعت زن و مرد و کودکان بومی با غذاهای نذری در دست به سمت خانه می‌رفتند. خانه‌ها محقر و کوچه‌ها گلی بودند اما دل‌های عاشق و دستان سخاوتمندی بر در خانه‌ها میهمانان امام حسین (ع) را پذیرایی می‌کردند.ناگهان از دریچه دوربین مردی را دیدم که لبخند می‌زد و با ظرف غذای نذری از داخل خانه به سمتم می‌آمد. عطر تند و گرم ادویه‌ی کاری و فلفل با گرمای هوا آمیخت و ناخواسته عکاسی را رها کردم و ظرف را باز کردم. غذایی از گوشت و برنج و نخود با طعم تند که بعد فهمیدم به گوبولی معروف است.در حال خوردن بانگ اذان برخاست. جلوی مسجد بودم و انبوهی از پیر و جوان و خردسال از مسجد بیرون می‌آمدند. کمی دیر رسیده بودم. اینجا عزاداری با شهر ما فرق داشت و پاتوق‌هایی برای مراسم محرم نبود و مردم بیشتر در مساجد و حسینیه‌ها سوگواری می‌کردند.آب‌خنک و شربت نذری هم اینجا خیلی دلچسب تر از شهر ما بود.نیتم این بود که به روستاهای اطراف هم سری بزنم و به جنوب‌تر رفتم و اولین ایستگاه دهنو بود. هدفم این بود که بافت جنوب هم در عکس‌هایم هویدا باشد و به همین خاطر بازهم ظهر رفتم و بازهم انگار دیر رسیدم.چند طبال خسته و عرق کرده زیر سایه‌ای نشسته بودند و از آن‌ها سراغ هیئت را گرفتم که گفتند مراسم تمام‌شده و رفت تا شب. انگار همه‌اش یک گام از عزاداران عقب بودم. وقتی شور و اشتیاق و اصرارم را دیدند برخاستند و گروه را جمع کردند و سنج و طبل و دمام و شیپور را زیر تیغ آفتاب نواختند.راستی چقدر خونگرم. چقدر مهربان. چقدر عاشق. بازمی‌گشتم اما کوله بارم پر بود. پُرِ پر. پر از فریم‌هایی از عشق و صفای مردم خونگرم جنوب.»

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها