من ماندم با خاطراتی از معلم آسمانی



جمعه ای که گذشت 12 اردیبهشت ماه بود وروز معلم ،روز پاسداشت آموزگارانی از جنس بلور.آموزگارانی که تصویری از آینده پیش روی چشمان دانش آموزان شان ترسیم می کنند و نقشه راه آینده را پیاده .

« آ- ب - د» ، بابا آب داد ، بابا نان داد و.. این کلمات و جملات، ذهن ما  را به دوران مدرسه پرتاب می کند کلاس اول ابتدایی،زمانی که حروف الفبا و نوشتن را از فرشته ای مهربانی به اسم معلم یاد گرفتیم  و تا زمانی که در این کره خاکی نفس می کشیم مدیون وی هستیم  واسم زیبایش را در قلبمان به یادگار داریم. خانم فردوسی معلم کلاس اول ابتدایی مدرسه محبوبه دانش بندرعباس در دهه 60 که در آن فضای کودکی و شیطنت و بازیگوشی در پشت نیمکت های چوبی ،با لبخند  انگشتانش  را بر دستان  کوچکم  که مداد سیاهی در آن قرار داشت  حلقه می زد  و آن را بر روی دفترچه کاهی  می چرخاند و کلمه «آ» نقش می بست ، بدین ترتیب نوشتن را آموختم و...


سالها گذشت و گذشت  .خانم محمودی ، فراستی ، حکمت نیا ، داوودی ، صفا ، عزیزی، اقبالی و...معلمانی بودند که نه تنها دروس ریاضی ، انگلیسی ، علوم تجربی، دینی و..  آموزش می دادند  بلکه درس زندگی به من آموختند. تا اینکه پا به مقطع دبیرستان گذاشتم وبا دبیران  مهربان دیگری آشنا شدم .دبیرانی  از جنس (شمس عبدالهی ) دبیر ادبیات فارسی و پرورشی دهه 70  دبیرستان  17 شهریوربندرعباس. خانم عبدالهی یکی دیگر از تاثیرگذارترین و بهترین اشخاص زندگی ام بوده  است که مرا به شغل خبرنگاری سوق داد. آن زمان عشق نوشتن داشتم وبرگزاری برنامه های جنبی مدرسه.آن زمان خانم عبدالهی معلم پرورشی بود و تا علاقه من را به نویسندگی دید مانند یک خواهر بزرگتر و یک دوست، تشویقم کرد که در این راه ،محکم قدم بردارم تا به هدفم برسم  حتی چند بار کارهایم را به مسابقات مختلف مقاله نویسی و... شرکت داد. 

سالها بود در این فکر بودم که پس از رسیدن تا حدودی به موفقیت در شغلم، آدرسش را بیابم  وبه دیدارش بروم وسپاسگزارش باشم که پافشاری در کار و رسیدن به هدف را به من آموخت اما در کمال تاسف دریافتم که خانم عبدالهی مهربان ، دو سالی هست  بر اثر سکته چشم از دنیا بسته و  آسمانی شده است.  من مانده ام و با خاطرات به یادماندنی دوران شاگرد و معلمی  که مانند فیلم از جلوی چشمانم رژه می روند از روزی که به من گفت قلمت خوب است به نوشتن ، داستان پردازی ، از روزی که تشویقم کرد  بنویسم  وبنویسم ومایوس نشوم .  اما حالا با خاطراتش سر می کنم و افسوس این را دارم که چرا زودتر به دیدارش نرفتم...عکس کوچکی از وی دارم و هر لحظه نگاهش می کنم ، صورتش همانطور آرام است ومهربان و پر از انرژی  که با نگاهش  چون مسکن برای آرامش روحی  است می گوید به هدفت فکر کن ،سنگ های جلوی پایت  مانع از رسیدن به آرزوهایت شوند ، بجنگ که موفق می شوی ....


جمعه روز معلم بود روز یادآور ارزش های والایی زندگی ،  روزی قدردانی از اساتیدی که اندیشیدن را به من آموختند «آقایان رستگار ، مریدی ، هاشمی زاده ، زینلی ،صادقی  و... خانم ها تقی زاده ، روانپاک ، جعفری  و... اساتید دانشگاه هستند که ساعتها در کلاس درس شان شاگردی کردم شاید با تنبلی و درس نخواندن اذیتشان کردم ...
هر چه نوشتن و آموختن در یاد دارم از توست ای معلم .معلمی کاری است دشوار و رسالتی است بس بزرگ به گفته  یکی از دوستان ، تنها دو نفر به ما می آموزند : روزگار و آموزگار . اولی به قیمت عمرمان  دومی به قیمت عمرش. آموزگاری که در روزهای کرونایی نیز، شاگردانشان را تنها نگذاشتند  و فعالیت خود را با تمام دشواری های اینترنت از راه دور آغاز کردند و با تلاش و سختی کاری دو چندان ،محتواهای آموزشی را در فضای سایبری بارگذاری کردند و آموزش مجازی دانش آموزان را ادامه دادند.  12اردیبهشت ماه روز معلم بود و روز پاسداشت و قدردانی از زحمات ایثارگران راه آموزش .روزی است که به ما یادآوری می کند در هر سن و شغلی هستیم  یادی از  معلمانمان کنیم خبری از حال و احوالشان بگیریم تا افسوس دیدارتا ابد  به دلمان نماند.  


   آقا اجازه .... خانم اجازه... روزتان مبارک .

منتشر شده: 1
صبا
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
متن تون خیلی زیبا بود خسته نباشید امیدوارم همیشه موفق باشید خانم عبدالهی عزیز معلم من هم بود . برای من هم تا به اینجا تاثیر گذارترین و بهترین فرد زندگیم بود. امروز سالگردشونه . ۲۵ خرداد ماه
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها