قيمتِ همه چيز بالا رفته جز «سياهي‌لشکر»!



صبح ساحل ، هنری - زماني که روي صندلي مي‌نشيني و غذايت را زير سايه‌بان و در سايه ميل مي‌کني؛ او که تو به اسمِ سياه‌لشکر مي‌‌شناسي‌اش؛ بايد روي زمين بنشيند و غذا را درحالي‌که داغيِ آفتاب روي فرقِ سرش است؛ بخورد. اگر خيلي بامرام باشي؛ اين اجازه را مي‌دهي که بعد از اتمام غذاي همه عوامل؛ جاي آنها بنشيند و نهار يا شامي به بدن بزند.سينما؛ گروهي دارد که هميشه در سايه‌اند. به آن‌ها هيچ‌گاه فرصتِ ظهور داده نمي‌شود. گويي محکومند به درحاشيه بودن. سرماي استخوان‌سوزِ زمستان و گرماي داغِ تابستان را به جان مي‌خرند بي‌آنکه اجازه‌ي درخواستِ يک ليوان چاي يا آب را داشته باشند. تمام سهم آن‌ها از سينما؛ دستمزدِ روزانه 10 هزار تومان و کم‌محلي‌ -به تعبير خودشان تحقير- است.اين هزار نفري که خواسته يا ناخواسته در دايره‌ي بزرگ خانواده‌ي سينما جاي مي‌گيرند؛ غالبا از ضعيف‌ترين طبقه‌ي اجتماعي‌اند اما عاشق سينما. از بي‌منزلتي‌ها دلشکسته‌اند. نياز به دستِ حمايتي دارند که بر سرشان کشيده شود. اما دريغ. اگر در صحنه‌ي فيلم‌برداري دچار سانحه شوند؛ کسي جز خودشان ياري‌رسان‌شان نخواهد بود. مي‌گويند اگر جان‌شان را هم در طول فيلمبرداري از دست دهند؛ دست‌اندرکاران فيلم هر ترفندي را براي نپرداختن ديه به‌کار مي‌گيرند. معتقدند حتي سرپرست‌ها هم دلسوز و مدافع‌شان نيستند. ‌‌نهايتِ خواسته‌ي هنرور‌ها از مسئولان و تصميم‌گيران؛ به داشتن يک صنف ختم مي‌شود.

بيحرمتي به جرم نداشتنِ دعوتنامه

سکانس مجلس عروسي در پاسداران. تضاد از ثانيه اول توي ذوق مي‌زند. عروسي عياني در منطقه‌اي براي «از ما بهترون». بي‌حرمتي‌ها هنوز شروع نشده. نهار ‌مي‌خورم؛ نه غذايي که کارگردان و بازيگران خوردند و نه در يک جايگاه مناسب. روي سنگ‌فرش يخ‌زده‌ي حياط خانه ويلايي پاسداران. پس از 17 ساعت کار ده هزار تومان کف دستم گذاشتند. سوار سرويس شدم. تنم به شدت خارش گرفته. ياد لباس کثيفي افتادم که روز گذشته براي فيلم «.....» مسئولِ لباس به زور تنم کرد. به دليلِ حساسيت پوستي‌ام خواستم لباس را روي مانتو بپوشم اما او که جاي دخترم بود؛ لباس را از دستم گرفت و گوشه‌اي پرت کرد. هنوز صدايش در گوشم هست: «... همينه؛ کسي برات دعوت‌نامه نفرستاده. نمي‌خواهي برو. اصراري به بودنت نيست...».

راننده صدا مي‌‌کند «ميدان آزادي» از هپروت بيرون مي‌آيم. نگاهي به ساعتم مي‌اندازم. عقربه‌ها ساعت سهِ نيمه‌شب را نشان مي‌دهد. با ترس و دلهره از ميني‌بوسِ دود گرفته‌اي که ديگر رنگ سبزش مشخص نيست؛ پياده مي‌شوم تا به سمت خانه‌ي اجاره‌ايم بروم.

تاکسي... نظام آباد...

هنرور بردهي «زرخريد» نيست

اين‌ها را مهري اشرفي مي‌گويد که روزي کارمندِ وزارت صنايع سنگين بود و به دلايل نا‌امن بودن محيط کاري‌اش؛ فرار را بر قرار ترجيح داد. هرچند از اين موضوع که چرا به حرف رييس‌اش گوش نکرد و سرِ شغلش نماند؛ خيلي پشيمان است. از‌‌ همان روزهاي ترک محل کار يعني سال 78؛ وارد عالم سينما شد. از آن زمان پانزده سال گذشته و با دستمزد ماهيانه 150 هزار توماني کارِ هنروري درکنار حقوقِ بازنشستگي همسرِ فوت‌شده‌اش روزگار مي‌گذارند.اشرفي از برخوردهايي که با هنروران مي‌شود به شدت گله‌مند و دلشکسته است: «هنرور براي خود شخصيت دارد. برده‌ي زرخريد نيست. ميل باطني ما اين است که به ما توجه شود اما شبيه کارتن‌خواب‌ها با ما برخورد مي‌شود. حتي تدارکات فيلم از دادن يک ليوان آب يا چاي به ما امتناع مي‌کند.»او به جلسه‌اي اشاره مي‌کند که هنروران با يکي از روساي وزارت ارشاد داشتند: «آن‌ها قول دادند مشکلات ما را پيگيري کنند. اما تا امروز که نزديک به دو سال گذشته؛ هيچ رسيدگي نشده. حقوق‌مان را بايد سرپرست‌هايي که ما را براي فيلم آفيش مي‌کنند؛ مطالبه کنند اما آن‌ها هم طرف وزارت ارشاد هستند.»

امان از دست هموطن...

تاسف‌بار‌ترين نکته‌ در حرف‌هاي خانم اشرفي تفاوت نوع برخورد فيلم‌سازان خارجي و به زعم ما «بي‌دين» با فيلم‌سازان داخلي‌ست: «من اخيرا فيلمي را با يکسري فيلم‌ساز ايتاليايي کار کردم. آن‌ها رفتارِ مودبانه و محترمي با هنروران داشتند. اگر کاري نداشتند؛ ما را نيمه‌هاي روز تعطيل مي‌کردند. برعکسِ فيلم‌سازان داخلي که بدون هيچ نيازي تا نيمه‌شب ما را معطل مي‌کنند فقط براي اينکه ساعت کاري‌مان پرشود.»

چه استفادهي ابزاري کريهي!

دورنماي سينما، پول و شهرتش دلِ هرکس در هر سن و طبقه‌اي را غنج مي‌دهد. جذابيت‌هايي که دل‌سپردگانش را در خود غرق مي‌کند اما تنها براي عده‌اي معدود اعتبار، شهرت و پول همراه دارد. آنهم گاه براي صباحي محدود!

شايد انتظار توجه به معيشت و آينده‌ي کاري از مسئولان براي «نامبر وان‌«هاي سينما هم اندکي دور از ذهن باشد اما بايد قبول کرد سينما به هنروري‌ که قيافه ندارد، تيپ ندارد، رابطه و پول ندارد؛ بدهکار است. اما فيلم براي فيلم شدنش به وجودش نياز دارد. هنروران مي‌پرسند: آقاي کارگردان و تهيه‌کننده‌اي که پول چند ميلياردي براي ساخت يک فيلم تاريخي مي‌گيري؛ آيا تا به حال اين فکر به ذهنت خطور کرده که اگر هنرورانت نباشند چگونه بايد فيلم‌ات را بسازي؟ آيا با خود فکر کرده‌اي که کاري براي اين عده انجام دهي؟ يا تنها به وقتِ نياز به دستيار رده چندمت گفته‌اي چند ده سياهي‌لشکر براي فيلم‌برداري يک سکانس جمع کند تا کارت راه بيفتد. بعد از اتمام کار هم ديگر در هيچ کجاي ذهنت؛ اثري از آن‌ها باقي نمانده.

چه قانوني از هنرور حمايت ميکند؟

در پمپِ بنزيني بين «محمدعلي جناح» و «آزادي» او را درحالي مي‌يابيم که بساطش پهن است. جلالي؛ جوانمردي‌هاي فردين را هنوز از ياد نبرده. با همه نامردي‌هاي روزگار پاي ناموس که به ميان مي‌آيد از جان هم مي‌گذرد. دستش در يک دعواي خياباني دچار آسيب شده. در تعريف آن روز مي‌گويد: «براي يک کار تاريخي آفيش بودم. زمان برگشت از کار ديدم براي يک خانم مزاحمت ايجاد شده. تاب نياوردم و وارد معرکه شدم که با قمه دستم آسيب ديد. دکتر‌ها حکم به قطع دستم داده بودند که شکرخدا اين اتفاق نيفتاد اما هنوز بابت20 ميليون توماني که براي مداواي دستم قرض کردم؛ زير بار نزولم.»او سي سال در حرفه‌ي کفاشي فعال بود و از عاشقان سينماست. از همان روزگار؛ کنار کفاشي در لاله‌زار؛ تئا‌تر بازي مي‌کرده تا تمايلات دروني خود را ارضا کند. الان 13 سال است وارد کار هنروري شده که به خاطر همه مشقت‌ها، سختي‌ها و بي‌احترامي‌ها «قرار» را بر «فرار» ترجيح ‌داده.لش خيلي پر است. به همکاري اشاره مي‌کند که در فيلم «....» جان خود را از دست داد و سازندگانِ فيلم سعي در -به قول خودش- «ماست‌مالي کردن» قضيه داشتند. پيگيري‌ها اجازه‌ي قِسِر در رفتن را به عوامل فيلم نداد. ناچار به خانواده‌ي «درگذشته» 65 ميليون تومان ديه پرداخت کردند.مي‌گويد: «همه‌ي فيلم‌ها بيمه هستند اما عوامل تا آن‌جا که بتوانند حوادث را تقصيرِ هنرور مي‌اندازند و چيزي را گردن نمي‌گيرند تا از پرداخت ديه شانه خالي کنند.»

هنرور نياز به صنف دارد

چرا جمعيت هزار نفري هنروران؛ صنف ندارد؟

کبري بختياري؛ سرپرست حدود 800 تا 900 هنرور است. مجموعه‌ي او تقريبا بيشتر هنرورهاي سينما را در خود جاي مي‌دهد. بختياري؛ دل‌ِ پري از راهروهاي وزارت ارشاد و خانه‌سينما دارد و ادعا مي‌کند پنج سال به دنبال تشکيل صنف براي هنرور‌ها دويده؛ اما موفق نشده کاري از پيش ببرد. جوابي که به او مي‌دهند در همين يک جمله خلاصه مي‌شود: «هنرور‌ها نيازي به صنف ندارند»

او مي‌گويد: سال گذشته مکاتباتي با آقاي محمدرضا موييني و فرهاد توحيدي در رابطه با راه‌اندازي يک مدرسه ملي براي هنروران داشتم. هنرور نياز به آموزش دارد و نبايد هميشه در سايه باقي بماند. قول‌هايي براي اجرايي شدن اين طرح دادند اما تا امروز مساعدتي نکردند.بختياري از درد و دلش با رييس سابق سازمانِ عريض و طويلِ صداوسيما ياد مي‌کند: چند سال قبل زمان فيلم‌برداري «نردباني بر آسمان» جلوي او را گرفتم و از بدبختي هنرور‌ها برايش گفتم. اما در جواب من گفت: «هنرور‌ها آدم‌هاي غربتي و جنگ‌زده‌اي هستند». من او را توجيه کردم که چنين نيست بر فرض هم که اين‌طور باشد که نيست؛ آدم جنگ‌زده که بيشتر به کمک نياز دارد. درنهايت شماره تلفن‌هاي دستيار‌هايش را داد که با آن‌ها تماس بگيرم و پيگيري کنم. اما با وجود قول‌هايي براي مساعدت؛ کاري انجام نشد.

طبق گفته‌هايش قبل از عيد با آقاي موييني، توحيدي و ملکي براي تشکيل صنف هنرور‌ها گفتگويي داشته و آقاي توحيدي قول‌هاي مساعدي را به او داده. قرار بر اين است که در آينده اين مطالبه را از طريق خانه‌سينما پيگيري کند. زيرا اعتقاد دارد تشکيل صنف براي هنرور‌ها بهترين کمک به آن‌هاست: «نداشتن يک جايگاه مناسب؛ برخوردهاي توهين‌آميز و تحقيرآميز؛ تفاوت نداشتن ميزان دستمزد هنرور سابقه‌دار با تازه‌کار؛ تحت پوشش بيمه تامين اجتماعي نبودن؛ پايين بودن ميزان دستمزد؛ از عمده دلايل اصرار او براي تشکيل صنف هنروران است.»

او در مورد دستمزد هنرور‌ها مي‌گويد: «درحالي‌که حداقل دستمزد براي کارگران 50 هزار تومان است اما هنرور يک پنجم اين مبلغ را مي‌گيرد. قيمتِ همه چيزي بالا رفته جز هنرور. من براي هر هنرور 20 تا 25 هزار تومان از تهيه‌کننده فيلم مي‌گيرم و حدود 13 تا 14 هزار تومان به او پرداخت مي‌کنم. مواردي هم هست که تهيه‌کننده‌ها پول سرپرست‌ها را نمي‌دهند. به عنوان مثال 4 سال قبل من کاري به نام «...» به کارگرداني «...» انجام دادم.

تهيه‌کننده فيلم آقاي «...» بود و فيلم به سفارش «....» ساخته شده بود. با وجود اين‌که موسسه سه ماه بعد از اتمام کار با تهيه‌کننده تسويه حساب کرده بود اما من تا امروز موفق به گرفتن پولم نشدم. حتي تهديد و شکايت هم افاقه نکرده. ‌بختياري معتقد است؛ هنرور فيلم را جذاب مي‌کند و فيلم با حضور هنروران ديدني مي‌شود. به همين دليل براي اين عضوِ حذف‌ناپذيرِ فيلم بايد منزلت و شانيت قائل شد. تشکيل يک صنف براي اين اقشار اولين گام براي رسيدن به اين مهم است.

سياهيلشکرها در طرح ايوبي چه جايي دارند؟

به تازگي حجت‌الله ايوبي(رييس سازمان سينمايي) طي حکمي فرهاد توحيدي، علي دهکردي، محمد رضا موئيني، مجيد مسچي و رمضانعلي حيدري خليلي را به سمت اعضاي هيات اجرايي طرحي به نام «حمايت از ارتقاي منزلت اجتماعي سينماگران» منصوب کرده. اما اقشاري که از کمترين منزلت اجتماعي در سينما برخوردارند؛ چه سهمي از اين طرح خواهند داشت. آيا مي‌توان اين طرح را سرآغازي براي بهبودِ وضعيت هنرور‌ها و تشکيل يک صنف براي آن‌ها تلقي کرد؟زماني که روي صندلي مي‌نشيني و غذايت را زير سايه‌بان و در سايه ميل مي‌کني؛ او که تو به اسمِ سياه‌لشکر مي‌‌شناسي‌اش؛ بايد روي زمين بنشيند و غذا را درحالي‌که داغيِ آفتاب روي فرقِ سرش است؛ بخورد.

اگر خيلي بامرام باشي؛ اين اجازه را مي‌دهي که بعد از اتمام غذاي همه عوامل؛ جاي آنها بنشيند و نهار يا شامي به بدن بزند.هنرورها انتظار دستمزدهاي چندده ميليوني ندارند و نبايد هم داشته باشند اما شانيت دادن، به رسميت شناختن، بيمه و يک دستمزد قابل قبول کمترين خواسته‌اي است که مي‌توانند از کارگردان، تهيه‌کننده، بازيگر، مسئول سينمايي، وزير و نماينده مجلس مطالبه کنند.

..................

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها