لب‌قند‌؛

چسب زخم



یه روز یه رمان نویسی هیچ کدوم از رمان‌هاش مجوز نگرفت و چاپ نشد.
اونم لج کرد دیگه رمان ننوشت. گفتن می‌خوای چی کار کنی؟ گفت خطم خوبه می رم پشت وانت‌ها شعر می‌نویسم. کارش رو شروع کرد و پشت اولین وانت نوشت: بر چشم بد لعنت. این زندگی بازیه کی از عمرش راضیه؟ ابر گریونه دلم تنگه برای روزهایی که آفتاب دلپذیر بهاری خودش را از پشت پرچین نمایان می‌ساخت و ستیغک‌هایش آرام آرام جان مرا... بقیه را پشت وانت بعدی بخوانید!
ابراهیم رها

روزنامه صبح ساحل

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها