«چی چکا قصه ی شب» سرنخی برای وصل به کیفیت های گذشته ی این دیار



صبح ساحل ، هنری - صدف محمودی:  رها فریدی متولد و بزرگ شده تهران از مادری هرمزگانی و پدری فارسی ست. فیلم «چی‌چکا قصه‌ی شب» ساخته اوست، که مستندی است از زندگی هنرمند هرمزگانی «ابراهیم منصفی».

این فیلم که پنجره‎ای به هرمزگان باز می‎کند و موسیقی و رسوم مردمان این منطقه را به تصویر می‎کشد، در ۱۶ آذر۹۷، روز تولد رامی در بندرعباس اکران شد و مورد استقبال و توجه مخاطبان قرار گرفت. از این رو با رها گفت و گویی صمیمانه داشتم.

خودت را معرفی کن.

من رها فریدی هستم متولد تهران و از مادری هرمزگانی. در دانشگاه در دو رشته تاتر و مترجمی انگلیسی تحصیل کرده‌ام اما بیشترین آموخته‌هایم از خارج از دانشگاه بوده.

از سال ١٣٨٠ تا به امروز ١٧ فیلم کوتاه، مستند، تجربی ساخته‌ام که همه بازیگوشی‌هایی بودند برای پاسخ به کنجکاوی‌هایم.

از١٣٨١ به مدت ٨ سال به عنوان تهیه‌کننده رادیو و محقق موسیقی در زمینه‌های فرهنگی، هنری و اجتماعی به طور مستقل فعال بودم. در ٨ سال اخير مشغول سفر، موسیقی و ساخت فیلم «چى چكا قصه‌ی شب» بودم.

 چه شد که این فیلم را ساختی؟

اندیشه و مرام منصفی، تاثیر واضحش بر موسیقی هرمزگان و نسلهای بعد و همچنین آداب نستالژیک هرمزگان… همه جمع و منجر به ساخت این فیلم شد.

مادربزرگم زن جنوبی تمام عیار بود و هنوز مثل من و مادرم دستخوش پایتخت، لباسشویی، ماهواره و اینترنت نشده بود. وقتی ٥ ساله بودم بر اثر تصادف با یک کامیون درگذشت، اما همان خاطرات محو و کوتاهم از او به شدت در زندگیم الهام بخش و تاثيرگذار بود.

خانه مادربزرگ در بندرعباس، قبل ازاینکه جاده و بلواری باشد، چند قدمی شن و ماسه و صدف بود تا برسد به دریا. در و پنجره های فیروزه ای، نون ریخته رو تاوه، بوی کُنار و انبا، لکه های قرمز توت رو زمین حیاط خانه... موسیقی بندری، چمک، سرکنگیِ اقوام و گیتار... که وارد شده بود با منصفی به این دیار...  ثبت و ضبط باقی ماندهء این فرهنگ آبا اجدادی آرزویم بود، فرهنگی که مثل تمام آداب قدیم جهان کم کم دستخوش تغییر و زندگانی مدرن می‌شود و روز به روز طعم و بویش را بیشتر می‌بازد. این فیلم تلاشی بود در این راه.

در بدترین شرایط مالی و روحی تصمیم به ساخت فیلم چی‌چکا گرفتم، به نوعی این بحران موجب همزاد پنداری بیشتر من با منصفی شد. شخصیت هنجارشکن منصفی، اوج و فرود‌های احساسی‌اش بی‌شباهت به زندگی خودم نبود. 

سال ۸۸ زمانی که مثل بسیاری از هم صنفان خودم مجبور به ترک شغلم شدم، با یک هندی‌کم و دستگاه ضبط صدا به بندرعباس آمدم و شروع کردم. به مدت ده سال هر پاییز و زمستان به جنوب می آمدم.

ابرام در همان محله‌ای می‌زیست که تمام اقوام مادری‌ام. دوستی نزدیک منصفی با قبیله‌مان و تحقیق‌های گذشته‌ام در زمینه موسیقی جنوب، راه را هموار کرد. 

 از دیگر فعالیت هایت بگو

همیشه واکمنی همراه داشتم که یا با آن موسیقی به گوش بودم و یا صدای مردم کوچه بازار و قصه‌هایشان را ضبط می‌کردم. چرایی‌های بسیاری هم همیشه همراه من بود.

مردم‌نگاری و موسیقی که هر بار به اشکال مختلف تولید و ابراز می‌شدند.

بازیگوشی‌هایی که در غالب فیلم تجربی و مستند، قصه‌های رادیویی، نوشته، عکس و یا یک قطعه موسیقی درمی‌آمدند.

متاسفانه هیچ وقت پروسه پخش را خیلی جدی نمی‌گرفتم و پروسه ساخت بود که برایم جذابیت داشت. 

اما در سال‌هایی که تهیه‌کننده رادیو بودم کارهایم امکان پخش داشتند و هنرمندان بسیاری را از هرمزگان و دیگر نقاط ایران معرفی کردم.

از هرمزگان مصاحبه‌های گروه‌های جهله، مامبولیوا و افرادی مانند خالو قنبر راستگو، حمید سعید، احمد روان، موسی کمالی، ابراهیم علوی، هادی آرمین، مسعود درگاهی، حسن کرمی و... در اشل جهانی اولین بار از میکروفن من پخش شد.

 به جنوب زیاد سفر کردی، فقط به خاطر داشتن پیشینه خانوادگی؟

من عاشق سفر کردن هستم. با اتوبوس، قطار، دوچرخه و حتی پیاده، به تنهایی به نقاط مختلف ایران سفر کردم. 

بسیاری از فیلم هایم را در خلال سفرهایم ساختم، دوربین و میکروفن ابزاری بودند که در این سفرها از من محافظت می‌کردند. جاهایی می‌رفتم که خیلی‌ها می‌گویند جای یک زن جوان نیست، اما اگر ترس و ممنوعیت را از کوله‌ات حذف کنی و جایش را به دستگاه ثبت و ضبط دهی، دیگر به تو به چشم یک دختر تنها و آسیب پذیر نگاه نمی‌کنند، چرا که تو را امکانی می‌بینند برای نقل قصه‌هایشان به دنیا و این امنیت می آورد. 

 هزینه ساخت فیلم چطور تامین شد؟

هزینه ساخت این فیلم هم خود داستانی دارد. من می‌خواستم برای هرمزگان فیلم بسازم، اما می‌دانستم که نه تنها هزینه‌هایش از اینجا تامین نخواهد شد، بلکه بخت یارم است اگر گوجه فرنگی به سمتم پرتاب نشود.

اینجا ظرفیت نقد بسیار پایین است.

تلاشم ساختن فیلمی خاکستری بود یعنی نزدیک ترین به حقیقت انسان که این موضوع هم برای بت پرستان ناخوشایند است و هم برای معارضان. 

 بیشتر هزینه ساخت فیلم را خودم و خانواده‌ام پرداخت کردیم، حتی خانه ام را اجاره دادم تا بتوانم مخارج فیلم را جور کنم. 

در آخر دیدم که بی پول نشسته‌ام، با یک فیلم تدوین شده که هنوز نه اصلاح رنگ شده و نه اصلاح صدا، تیتراژ و زیرنویس هم ندارد. به پیشنهاد یکی از دوستانم فیلم را در سایتی معرفی کردم که در این سایت مردم سراسر جهان طرح هنرمندان را می‌بینند و اگر دوست داشته باشند به آن کمک می‌کنند.

 از یک تومان گرفته تا هر چه هرکس پرداخت. روش بسیار جالبی است که به تولید کنندگان و هنرمندان این امکان را می‌دهد که با کمک مردمی، استقلالشان را حفظ کنند و دست دراز و وابسته و هیچ ارگان و سیاستی نباشند. یک چهارم هزینه فیلم نیز از این راه تامین شد و از میان حامیان پروژه دوستان ارزشمندی پیدا کردم.

 هدفت از ساخت این فیلم چه بود

هدفم بی شباهت به هدف خود منصفی نبود. او دوست داشت واژگان هرمزگان را با اشعارش زنده نگه دارد. من هم می‌خواستم  ظرافت‌های شخصیت منصفی، رنگ و روی بندر قدیم و موزیسینهای معاصر هرمزگان را برای نسلهای آینده ثبت کنم. امیدم این بود که «چی‌چکا قصه‌ی شب» سرنخی شود برای وصل حتی یک کودک کنجکاو هرمزگانی به کیفیت و تاریخچه‌ی دیارش.

نظرت در خصوص فیلم سازی مستند چیست؟

 فیلم سازی مستند در جهان امروز متاسفانه فرمول دارد. هدفش جایزه و اعتبار در جشنواره‌های خارجیست و نه فرهنگ سازی و رشد.

برای اینکه بتوانی جشنواره های فرانسه و هلند و.. را راضی کنی باید فیلم را اگزوتیک کنی و چیزهایی را که برای غربی جذاب است پررنگ کنی و آبنبات بزک شده‌ای بسازی باب طبعشان. اما وقتی فیلم را برای بومی درست می‌کنی، دیگر دروغ و غلو جایی ندارد.

دیگر نیازی نیست به او توضیح ‌دهی زار چیست، تاسوعا عاشورا چیست با یک اشاره تا ته داستان را می‌خوانند، پس زمان داری که کنجکاوی‌های بومی را پاسخگو باشی.

مستند سازی و کلا هنر به چه دلیل ارزش دارد؟ 

قطعا برای رشد و شکوفایی جامعه. پس چرا بیشتر آثار هنری سعی در جذب غربی دارند؟ غربی آنقدر عقب از علم، رشد و شکوفایی نیست که ما هستیم.

چه تعداد در ایران برای منطقه خودشان تلاش می‌کنند؟

بیشتر تولید‌کنندگان در آثارشان از مردم مناطق محروم به عنوان متریال استفاده می‌کنند و قصدشان مطرح کردن خودشان و جایزه است نه کمک به بومی‌ها.اگر هرمزگانی این فیلم را دوست داشت به خاطر این بود که خود واقعی‌اش را بر پرده سینمایش دید.

قصه ی شهر و محله‌اش را شنید. یک شات از درخت گارومزنگی می بردش به خانه مادربزرگ و به کودکی، این اتفاق برای غربی نمی‌افتد. 

من اینجا زندگی کرده‌ام با غذا و زبان بندری بزرگ شدم و هرآنچه که در فیلم به تصویر کشیدم از حیوانات و گیاهان تا معماری، همه المانهایی بودند که در دست نوشته‌ها و اشعار منصفی می‌توان یافت.

 اکران عمومی چطور بود؟

اکران عمومی خیلی خوب بود، کاملا راضی بودم اما ای کاش سانس‌های  بیشتری می‌بود، چون خیلی‌ها بدون بلیت پشت در ماندند و شرمنده‌شان شدم. اما اخبار خوش این است که در تلاشم به زودی فیلم اکران سراسری داشته باشد که همه چیز آماده است و فقط باید پروسه ارشاد را طی کند.

در آینده باز هم فیلم می سازی؟بله. در حال حاضر دو طرح را به آرامی پیش می‌برم که به موسیقی و مردم نگاری بی‌ارتباط نیست. خودم را هنرمند تجربی می‌دانم.

نمی‌گویم که فقط فیلم ساز هستم چون نمی‌خواهم همیشه در همان قالب بمانم. هنرمند تجربی از طرق مختلف و ابزار متفاوتی می‌تواند دنیایی که مشاهده می‌کند را بازتولید کند.

 سخن پایانی.

در پایان تشکر می‌کنم از آقای اسفندنیا مدیر سینمای ستاره شهر که در اکران این پروژه بسیار کمک کرد و خودش پیگیر شد و تا این اتفاق نیفتاد دست نکشید.

چنین پروژه سنگینی بدون حمایت افراد بسیاری اصلا ممکن نبود به ویژه خانواده‌ام و خواهرم آرا که همیشه در سختی ها همراهم بوده و به من ایمان داشته.

تمامی حامیان که در اینترنت با پروژه آشنا شدند و با کمکشان امید تازه‌ای به من بخشیدند. تصحیح صدا را امیرحسین قاسمی به عهده داشت و تصحیح رنگ کار فرهاد قدسی بود که هر دو از بهترین‌ها هستند.

 خطاطی نوید قایم مقامی آرایش زیبایی به فیلم داد. فیلم در ابتدا ۱۴۰ دقیقه بود و بدون کمک و همراهی دلسوزانه‌ کامبیز صفاری، جسارت کوتاه کردنش را نداشتم.

و تمامی افرادی که در فیلم حضور دارند که هر یک با حضور جذابشان این اثر را روح بخشیدند. 

 

 

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها