نتایج جست‌و‌جو

  • آغازی بر پایان یک توهم
    جوانی رو به روی پدرش ایستاده است. او را شماتت می‌کند. از اینکه نتوانسته به‌اندازه کافی پول دربیاورد تا فرزند جوانش بر مرکبی رنگین و سنگین، جولان دهد عرصه خیابان‌ها را، او در عنفوان جوانی، زندگی را از زاویه خویش چنین می‌نگرد، حالا خانه‌ایی که روزگاری محل نشاط و هیجان و امنیت بود، دیگر از آن رایحه خوش و طعم دل‌انگیز نداشت.