به لطف فضای مجازی و دسترسی فوری به اخبار و اوضاع و احوال جهان، این روزها بهتر از
شرایط کلی کودکان باخبر میشویم. متاسفانه هر روزه اخباری هولناک از کودکانی که مورد آزار و اذیت بزرگسالان و مراقبان قرار میگیرند، به گوش میرسد. همهی ما به عنوان شهروندان و مخاطبان این اخبار از شنیدن آنها وحشت زده میشویم، اندوه قلبمان را فشرده میکند و احتمالا گوشهی ذهن خود خدا را شکر میکنیم که کودکانمان از این گزندها در امان هستند.
اما سوال اساسی اینجاست که آیا کودک آزاری و آسیب به کودکان تنها به کتک زدن، فریاد کشیدن، حبس کردن و این دست رفتارهای فیزیکی ختم میشود؟ روانشناسان در باب این مساله از مفهومی به نام "غفلت عاطفی" یاد میکنند، مفهومی که چندان به آن پرداخته نشده اما پا به پای کودکآزاری فیزیکی به روان و امنیت کودک آسیب وارد میکند. کودکان بسیاری وجود دارند که نامشان در هیچ آمار و اخباری ذکر نمیشود، اما تحت خشونت و آزار قرار دارند. کودکانی که والدین آنها زمانی برای گذراندن با آنان ندارند. برای کودک در دوران نیازمندی و وابستگی اهمیت دارد که احساس کند دیده میشود، درک میشود، مورد توجه قرار میگیرد و مراقبان و بزرگسالان به وجود و هستی او اهمیت میدهند. اما در زندگیهای مکانیکی امروزه که والدین بخش زیادی از روز را مشغول بازتولید خانواده و کسب مواد معیشت هستند و باقی روز را در تلفن همراه به سرمیبرند،
کودکان چندان جایگاهی ندارند. ممکن است والدین فرزندان خود را غرق در امکانات رفاهی، آموزشی و تجملاتی کنند و گمان ببرند که تمام چیزی که کودک برای رشد، امنیت و آسایش نیاز دارد را در اختیارش قرار دادهاند. در موارد غفلت عاطفی، والدین تلاش کودک برای دریافت توجه را نمیبینند، برای مثال نقاشیهای تازهی او، بازیهایی که اخیرا آموخته، دوستانی که پیدا کرده و مهارتهایی که کسب کرده را مورد توجه قرار نمیدهند، حتی اگر زمانی را به اجبار برای بازی با کودک اختصاص دهند، بیشتر زمان خود را در تلفن همراه سپری میکنند و کودک تمام این بیتوجهی ها را متوجه خواهد شد و خشم، ناامیدی، سردرگمی و احساس بیارزشی فراوانی را تجربه میکند. ویلیام جیمز روانشناس مدتها پیش در مورد غفلت عاطفی نوشته است:« اگر چنین چیزی امکانپذیر بود، مجازاتی شیطانیتر از این نمیشد ابداع کرد که در جامعه به حال خود رها میشدیم و کاملا مورد بیتوجهی اعضای جامعه قرار میگرفتیم. وقتی وارد جایی میشدیم هیچکس اهمیت نمیداد.، هنگامی که صحبت میکردیم کسی پاسخ ما را نمیداد یا به کاری که میکردیم توجه نمیکردند و جهان اطراف این بازخورد را به ما میداد که انگار نامرئی هستیم. در این حالت خشم و ناامیدی زجرآوری ما رادر برمیگرفت». کودک هرگز احساس نمیکند که در این غفلت، مشکل و مساله پدر و مادر او هستند، چرا که والدین دیگریهای بزرگی برای کودک میباشند که جهان حول آنان شکل گرفته است. بنابراین کودک مساله را درونی کرده و تمام مشکل را به درون خودش نسبت میدهد. انگار هر روز به کودک یادآوری میشود که تو بیارزش، ناکافی و دوست نداشتنی هستی. در این
حالت کودک احساس شرم، خودکمبینی و بیارزشی را با خود به بزرگسالی برده و زمینهی یک زندگی ناسالم روانی برای وی مهیا میشود. بنابراین اگر پدر و مادر هستید یا نقشی در قانونگذاری برای کودکان دارید، همیشه به یاد غفلت عاطفی باشید و سعی کنید کودکان را از آن دور نگاه دارید.