اکثر والدین از اینکه کودکشان مانند بزرگسالان صحبت و رفتار میکنند، بسیار خوشحال شده و این موضوع را ناشی از
هوش بالای کودک میپندارند. در بعضی از مواقع ممکن است واقعا هوش زیاد کودک منجر شود، مفاهیم و چالشهای مطابق با سن و سالش برای او خسته کننده باشد و ناچارا به مراحل بعدی رشد پرش کرده و بزرگتر از سن خود رفتار کند، اما متاسفانه در بیشتر موارد چنین موضوعی ناشی از تروماها و آسیبهایی است که کودک از سر گذرانده یا در حال دست و پنجه نرم کردن با آنها است. روانشناسان رشد معتقدند که هر مرحله از رشد انسان حاوی شناختها، درسها و تجربههایی است که گذراندن آنها به سلامت شناختی و روانی فرد کمک کرده و منجر به توانایی هیجانی و حل مساله خواهد شد، بنابراین مراحل رشد کودکی و بچگی کردن برای کودکان ضروری بوده و نباید آنها را خواسته و ناخواسته به سمت بزرگسالی هول داد. علت اینکه اکثر کودکان امروزی مطابق با سن خود رفتار نمیکنند، میتواند به مسائل مختلفی بازگردد. یکی از این مسائل ضعف والدین در توجه به کودک است. هنگامی که والدین به اندازهی کافی کودک و تلاشهایش را مورد توجه قرار نمیدهند، کودک از رفتارهای بزرگترها الگوبرداری کرده و با تقلید از رفتار و گفتار آنها تلاش میکند توجه دیگران را نسبت به خود جلب کند. مسالهی مهم و آسیبزای دیگر به القای وظیفهی مراقبت از دیگران و مراعات بیش از حد اوضاع برمیگردد. والدین و مراقبان باید به یاد داشته باشند که کودکان وظیفهیی در قبال همرازی، همدردی و به دوش کشیدن بار روانی اعضای خانواده ندارند و چنانچه والدین سعی کنند فرزند خود را به سمت شنبدن غصهها، مشکلات و مصائب زندگی خود سوق دهند، کودک به ناچار از دنیای کودکی خود فاصله گرفته و مستعد شخصیت افسرده و اختلالات خلقی خواهد شد.
دلیل دیگری که ممکن است فهم کودکان از دنیای بچگی را تغییر دهد، قرار داشتن مداوم آنها در فضای بزرگسالان و جمعهای بزرگترهاست. در این جمعها کودک رفتارهایی را دیده و حرفهایی را میشنود که برای تقلید رفتار بزرگسالان و رسیدن به دنیای بزرگسالی ترغیب میشود. ممکن است والدین کودکان را مجبور کنند که مانند بزرگسالان کامل رفتار کنند یا مانند انها صحبت کنند و لباس بپوشند. تمام این مسائل برای کودک آسیب و تروما محسوب میشود و در سرنوشت بزرگسالی او تاثیر مخربی خواهد گذاشت. کاری که والدین و مراقبان میتوانند برای جلوگیری از رخداد فهم کودک بیش از سن خود انجام دهند، قرار دادن کودکان در شرایطی است که بیشتر با همسالان خود برخورد داشته باشند، فضای بازی و تعامل با کودکان دیگر را به دست آورند و بابت رفتارهایی که جلوتر از مراحل رشدی اوست تشویق نشوند. اگر کودک یک بار رفتاری را نشان دهد که مختص بزرگسالان است و با توجه، خنده و تشویق دیگران مواجه شود، میآموزد که تقلید رفتار از بزرگترها نتیجهی مثبتی دارد، توجه به همراه میآورد و کودک در لحظه از چنین بازخوردهایی هیجان زده شده و مدام و مدام تقلید رفتار بزرگسالان را تکرار میکند. در
سنین کودکی، توانایی درک و تجزیه و تحلیل موقعیتها هنوز به رشد کافی نرسیده، بنابراین اگر کودکان مجبور شوند در تقابل با سن خود معضلات و مشکلات دوران بزرگسالی را متحمل شوند، از تجزیهی قاعدهمند مسائل بازمیمانند و گمان میکنند مشکلات بسیار بزرگتر از آنچه هست در حال رخ دادن میباشد و این مساله اضطراب بیش از حدی را برای کودک در پی دارد. بنابراین در حضور کودکان دربارهی مسائل جهان، جنگها و معضلات خانوادگی صحبت نکنید.
اگر تعداد
کودکان خانوادهی شما معدود است، بهتر است از سه سالگی به بعد، کودک خود را چند ساعت در روز به مهد کودک بسپارید تا بتواند درک مطابق با سن خود را به دست بیاورد. در نهایت، مهمترین مساله این است که والدین درک کنند که داشتن کودکی که بزرگتر از سن خودش است، شاید مواهبی برای والدین و اطرافیان داشته باشد اما برای کودک آسیبزا و ناکارآمد تلی میشود.