در حال و هوای زندگی مدرن، آنقدر غرق فرهنگ خودیاری و روایت روانشناختی از زندگی روزمره شدهایم، که کمتر به ریشه، نحوهی کار و تاثیر این عامل مهم در زندگی خود توجه میکنیم. از این رو، نویسندگان و متفکران انتقادی، در مقالات و کتابهای خود همواره تلاش کردهاند تا ما را از شیوهی عملکرد گفتمان روانشناختی آگاه کنند، تا با دیدی باز بتوانیم "انتخاب" کنیم که کمتر تحت سیطرهی این روند قرار بگیریم. یکی از نویسندگانی که با زبانی شیوا و روان ابعاد مختلف روانشناسی، روانکاوی و شیوهی کارکرد آن در دنیای امروز را به متن کشیده، ایوا ایلوز استاد جامعهشناسی در پاریس است، که در کتاب خود به نام "شکلگیری سرمایهداری هیجانی: در نقد صنعت روانکاوی" توانسته برای عموم مردم پرده از رازهای نظریات روانشناختی بردارد و هماکنون این اثر با ترجمهی روژان مظفری، منتقد صنت روانشناسی در دسترس مخاطب فارسی زبان قرار دارد . این کتاب در سه فصل ظهور انسان احساس ورز، رنج، میدانهای هیجانی و سرمایهی هیجانی و وبهای عاشقانه؛ جوانب گوناگون روانشناسی و روانکاوی را مورد نقد و بررسی قرار میدهد. شاید گمان کنید که دانستن دربارهی رمز و رازهای کارکرد روانشناسی، چندان برای مخاطب عمومی ضروری نیست، اما کاملا در اشتباه هستید، چرا که امروزه از محیط کارگرفته تا عرصهی زندگی خصوصی، روابط عاشقانه و حتی رنج، همگی تحت کنترل مستقیم و غیرمستقیم یافتهها و تئوریهای روانشناختی است. در ابتدای کتاب، ایوا ایلوز به این مهم اشاره میکند که فرهنگ هیجانی جدید، بیش از انکه یک مفهوم روانشناختی باشد، یک مسالهی جامعهشناختی است. امروزه ما طوری تحت تبلیغات و برنامههای خودیاری و روانشناسی قرار گرفتهایم که گمان میکنیم تمام هیجانات از اضطراب و خشم گرفته تا اندوه و شادی، مفاهیمی درونفردی هستند و اصولا فارغ از روایط اجتمای و اقتصادی کارکرد خود را دارند، اما ایوا ایلوز به ما نشان میدهد که تمام انرژی هیجانات و احساسات از روابط طبقاتی و اقتصادی حاصل میشود. ایوا ایلوز در حیطهی تاثیر ناگوار روانشناسی در محیط کار اینگونه توضیح میدهد:« ... گسترش شرکتها با تحکیم نظریههای مدیریت همرا شد که هدف آن نظاممندسازی و عقلانی کردن فرایند تولید بود . در واقع نظام مدیریت موجب انتقال یا تکثیر مکان کنترل از سرمایهداران سنتی به تکنوکراتهایی شد که برای ایجاد اقتدار خود از فن بیان، علم، عقلانیت و رفاه عمومی استفاده میکردند». بعدها روانشناسان تجربی و بالینی توانستند از هیجان، احساسات و شیوهی مصاحبهی درمانی برای تخلیهی هیجانی کارگران و مقابله با حیات اتراضی انان بهرهجویی کنند. در فصل بعدی نویسنده، توضیح میدهد که صنعت داروسازی، روانپزشکان و روانشناسان، بیمارستانهای روانی و غیره، چطور برای افزایش سود خود از ترویج درمان که مصادف بود با بیماری استفاده کردند. در واقع برای اینکه بتوانند شیوههای درمانی خود را به فروش برسانند ابتدا باید به ترویج بیماری و جا انداختن آنچه تا کنون بخشی از روال زندگی بود، تحت عنوان ناهیجاری و کژکاری بپردازند. در واقع نظریهپردازان روانشناسی با استفاده از رسانه، تبلیغات و تلوزیون مفهومی به نام "سرمایهی هیجانی" را تحت لوای سلامت و صلاحیت هیجانی به عموم مردم، القا کردند و طبقات متوسط و مرفه، طلایه داران این سرمایه محسوب میشدند. کسانی که در عرصهی روابط عمومی باید به عنوان الگوی همگانی بر هیجانات خود مسلط میبودند، دیدی عقلانی میداشتند و از احساسات وهیجانات خود و دیگران آگاه میبودند و به این ترتیب میتوانستند در آزمونهای شخصیتی و هیجانی روانشناسی شرکتها و کارخانهها برتر از طبقات فرودست باشند و مناصب اقتصادی و اجتمای ویژهای برای خود به دست آورند. در واقع سرمایهی هیجانی در کنار سرمایهی فرهنگی و اجتماعی، برای دارندگان خود به مزد بیشتر، روابط بهتر و جایگاه بالاتر منتهی میشد. در بخش آخر این نویسنده، توانسته با بررسی کارکرد وبهای عاشقانه، ما را با این واقعیت روبهرو کند که نظریهپردازان روانشناسی، با تهیه و مدیریت سوشیال مدیاهای مختلف بر سلیقهی ما در انتخاب شریک عاطفی، تصوری که از دیگران و خودمان داریم و ارزیابی نهایی ما از روابط اجتماعی، ید طولایی داشته و ما را در چرخهی بینهایتی از غیربدنمندی، کالا شدگی، روابط بازاری و سیاست زدایی غرق میکند. در نهایت ما خود را مجبور به رفتار کردن به شیوهی دلخواه بازار و تبلیغات میدانیم، بیانکه بدانیم دقیقا چرا، بیهیچ راهی برای گریز. ایوا ایلوز در صفحه به صفحهی این کتاب، ما را با واقعیاتی در خور و شگفتآور مواجه میکند، که برای اگاهی بر این نکات باید با دیدی باز کتاب را مطالعه نمود.