در زندگی سوالهایی وجود دارد که در اخلاق و اندیشه، همواره پاسخهای ثابت، استوار و کلیشهای خود را دارد، اما هنگامی که روی بند واقعیت و در پس گذران زندگی، آدمی با این سوالات و مسائل مواجه میشود، هیچ یک از آن پاسخهای از پیش تعیین شده نمیتواند مسالهاش را حل کند و هیچ کدام از آن شعارهای اخلاقی و فلسفی به یاریاش نمیشتابند.
مثلا در پس زندگی زناشویی اگر عشق را خارج از چهارچوب خانواده پیدا کنید، چه واکنشی نشان میدهید؟ اگر عشق به همسرتان تبدیل به ملال شود باید چه کاری انجام دهید؟ اگر جایی بجز خانه احساس آرامش داشته باشید چه؟ آیا به لحظات هیجان انگیز عشقی که پیش رویتان است پاسخ منفی میدهید؟ تا قبل از خواندن کتاب "بندها" اثر نویسندهی مشهور ایتالیایی دومنیکو استارنونه، احتمالا برای این سوالات پاسخی در خور و قاطعانه خواهید داشت. اما روایت ریزبینانه و دقیق این نویسنده شما را با جهانی از ابهام و چهرهی واقعی زندگی مواجه خواهد کرد، جهانی که در آن بدون درک و تجربهی موقعیتی خاص نمیتوانید رأیهای از پیش معین شده صادر کنید. کتاب بندها، به روایت زندگی یک زوج از دریچههای نگاه زن، شوهر و فرزند میپردازد و هر سه روایتگر حکایت فروپاشی و تلاش برای حفظ یک زندگی خانوادگی را شرح میدهند.
در فصل اول کتاب بندها، راوی داستان واندا، همسر والدو و مادر دو فرزند اوست. نامههایی از واندا به شوهرش در فصل اول کتاب ما را آگاه میکند که این زوج درگیر مسالهی خیانت بودهاند. هنگامی که رنج، ملال و خرد شدگی واندا را در کلمات او در مییابیم، همسر او، والدو را مردی بیقید و بند، بیوفا و ظالم میدانیم و بیتابانه منتظر هستیم که این مرد ناسپاس از خود دفاع کند. در فصل دوم کتاب ماجرا را والدو روایت میکند، اما حدود چهل سال بعد از ماجرای خیانت. در این فصل، مخاطب دائما در پی آن است تا قضاوتهایش دربارهی این مرد، به عنوان پدر و شوهری که وظایف خود را نادیده گرفته و بخاطر عشق و رابطهی جدیدیش از نهاد خانواده به دور افتاده، تایید شود.
اما در کمال تعجب با شوکی بزرگ مواجه میشود و این جاست که خواننده به تصورات زمینهای و معیارهای همیشگی خود شک میکند. واقعگرایانهترین روایت متعلق است به یکی از فرزندان این زوج که به مخاطب میفهماند زندگیاش در جهنمی گذشته که هیزمهایش فرافکنیها، اختلافات و بحثهای والدین بوده است. زبان و سبک روایی دومنیکو استارنونه به قدری دقیق و جذاب است که انگار این خود خواننده است که در ناهمواریهای یک زندگی رو به افول گیر افتاده است. این نویسنده با مهارت خود کاری میکند که خواننده بارها و بارها به موضع خود در زندگی شک کند، از خود سوال کند و در پی جواب بگردد. داستان دارای پیچیدگیها و جزئیات فراوانی است که به گیرایی ان کمک میکند اما از همه مهمتر، پیامی است که نویسنده برای مخاطب در جای به جای کتاب گذاشته است.
پیامی برای زندگی، پیامی برای خیانت دیدگان و پیامی برای عشق. در حین خواندن کتاب بارها و بارها بازمیگردید و از نو پاراگرافها را مرور میکنید و با نیازها، دردها و تصمیمات کسانی همراه میشوید که با عملکردشان مخالفید اما آنها را از صمیم قلب درک میکنید.
روزنامه صبح ساحل