کسانی که به تازگی زندگی مشترک را شروع کردهاند، یا مدت زیادی از ازدواجشان میگذرد، ممکن است در زمینهی زندگی زناشویی خود با حجمی از استرس و اضطراب بیدلیل مواجه باشند.
در زندگی سوالهایی وجود دارد که در اخلاق و اندیشه، همواره پاسخهای ثابت، استوار و کلیشهای خود را دارد، اما هنگامی که روی بند واقعیت و در پس گذران زندگی، آدمی با این سوالات و مسائل مواجه میشود، هیچ یک از آن پاسخهای از پیش تعیین شده نمیتواند مسالهاش را حل کند و هیچ کدام از آن شعارهای اخلاقی و فلسفی به یاریاش نمیشتابند.
توانایی تعیین هدف و دنبال کردن آن بدون اینکه توسط وسوسهها و حواسپرتیها تحریک شویم و به جاده خاکی بزنیم، تقریبا برای انجام تمام کارها در زندگی ضروری و مهم است.
والدین در طول زندگی زناشویی دچار مشکلات و عدم تفاهم در برخی از زمینهها هستند. این روند طبیعی به طور معمول در میان بسیاری از خانوادهها وجود دارد. اما این مشاجرات گاهی به قدری شدت میگیرند که ادامهی زندگی را برای زوجین دشوار میکند؛ تا جایی که اقدام به عملی کردن مساله طلاق میگیرند. در خانوادههای دارای فرزند، تصمیم به پایان بخشیدن زندگی، صدمات روحی و عاطفی زیادی به فرزندان وارد میکند که باید کودکان، محور توجه و اولویت زوجین باشند و رفتار و اقدام درست را در موردشان انجام دهند.
شاید باور این موضوع که بیش از نیمی از مردم دنیا احساسات منفی شدید، پایدار و آزاردهندهای را نسبت به خودشان تجربه میکنند برایتان سخت باشد، اما واقعیت دارد.
هنگامی که زن و شوهر به نتایج مشترکی میرسند که با پایان دادن به زندگی زناشویی آزاد میشوند و میتوانند زندگی شاد و سالمتری برای خود و فرزندانشان فراهم آورند، پدیده طلاق رخ میدهد.
خیانت یکی از دردناکترین و سختترین تجربههای زندگی ما محسوب میشود. ممکن است، طرفین ارتباط عاطفی بعد از خیانت سعی در بازپروری و بهبود رابطه اشته باشند، و بتوانند ضایعه پیش آمده را جبران کنند، اما درد خیانت برای همیشه در کسی که مورد خیانت واقع شده است باقی میماند.
ما رویای ازدواج را در سر میپرورانیم. به امید اینکه آرزوی عشقورزی و رشد در کنار دیگری برایمان محقق شود؛ نه به این امید که روزی نفر سومی به کنج زندگی مشترکمان وارد شود، طلاق بگیریم و با غمبادی در گلو آرزوی مهرورزی را جای دیگری جستوجو کنیم.