نتایج جست‌و‌جو

  • لب‌قند‌؛ نِیسون آبی
    من هیچ وقت نفهمیدم که اون گوسفندِ ننر برای چی گریه می کرد. اصل کیف زندگی، نشستن پشت نیسون آبیه. احتمالاً بقیه گوسفندها با من هم‌نظرند. دو‌ دستی کنار ماشین رو بچسبی و توی سربالایی و دست انداز هی بپری هوا و استخوان‌هات صدا بده. چوب درخت بره توی چش و چالت و خاک بره تو حلقت، ولی وا ندی.
  • لب‌قند‌؛ چسب زخم
    یه روز یه رمان نویسی هیچ کدوم از رمان‌هاش مجوز نگرفت و چاپ نشد.
  • لب قند؛ زندگی دلچسب
    ابن محمود را یکی پرسید: زندگی را چگونه می بینی؟