فردا دیر است، امروز این کتاب را بخوانید


نویسنده: محیا تکنده

حقیقت جامعه‌ی امروز این است که، میان سیل عظیمی از فعالیت‌های جذاب بصری که جای‌جای زندگی را تصرف کرده‌اند؛ ساعت‌ها نشستن و خواندن کتاب به امر سخت و کسل کننده‌ای مبدل شده است. اما ذهن انسان تربیت‌پذیر است و می‌توان عادات آن را شکل داد.

 

اگر عادت به خواندن کتاب ندارید، جای نگرانی نیست چرا که همین امروز می‌توانید این عادت را در خود شکل بدهید. برای شروع از ادبیات معاصر ایران شروع کنید. پیشنهاد امروز من، ادبیات هوشنگ گلشیری است. مجموعه داستان جبه خانه از هوشنگ گلشیری از آن کتاب‌هاست که می‌تواند باعث شود ساعت‌ها چشم به آن بدوزیم و حتی تا مدتی بعد هم در حال و هوای داستان باقی بمانیم. ادبیات داستان ساده، روان و البته ویژه است.

کتاب شامل چهار داستان کوتاه است و در پس تمام داستان‌ها شالوده تلخ اما امید بخش خاص گلشیری حضور دارد. انتقال حس، از عناصر مهم و اصلی داستان هاست و متاسفانه کاری نیست که هر نویسنده‌ای از عهده آن بربیاید، اما داستان‌های جبه خانه و در کل نوشته‌های گلشیری کاملا در این امر مهم موفق ظاهر شده‌اند. انتقال شک، تردید، دودلی و نگاه ناگزیر به آینده کاملا در داستان‌های گلشیری اتفاق می‌افتد و خواننده را با خود همراه میکند. اما چرا گلشیری نام این داستان‌های کوتاه را جبه خانه گذاشته؟ نویسنده در یادداشت کتاب در ارتباط با نام کتاب اینطور توضیح میدهد: «جبه خانه در عصر قاجار به معنی اسلحه خانه و همه‌ی ملزومات متعلق به آن بوده است، اما ما در اصفهان به جایی می‌گوییم که از البسه و اشیای عتیقه پر باشد» وقتی که داستان اول کتاب با همین نام جبه خانه را می‌خوانیم، از فضای تاریک، مطرود و کشاننده‌ی داستان پی می‌بریم که انتخاب نام چقدر بجا بوده‌است.

ارتباط میان شخصیت‌های داستان را، عشق‌ها، نفرت‌ها، ناامیدی‌ها و استیصال‌ها شکل می‌دهد. با اینکه هرکدام از شخصیت‌ها تمام این خصیصه ها را به درصدهای متفاوت و نسبی دارا هستند، اما یکدیگر را بابت همین ویژگی‌های خودخواسته، سرزنش می‌کنند و درگیر می‌شوند. در واقع ارتباط‌های گاه بی دلیل و گاه از روی اصول شخصیت‌ها نشات گرفته از همین درگیری ها است. جایی که ما می‌توانیم با شخصیت‌ها و روند داستان همذات پنداری کنیم، آنجایی است که به پوچی و بی هدفی آدم‌ها می‌رسیم. پوچی و بی هدفی ای که تک تک ما تجربه‌اش کرده و بخشی از زندگی انسانی ماست.

نویسنده در جملات ابتدایی داستان اول، اینطور می‌نویسد: «توی خانه یا حتی توی بیشه‌ها نمی‌شود خواند. همیشه چیزی هست که آدم را از صرافت خواندن بیندازد. اینجا خوب بود، با دو پل در دو سو و در چشم‌رس، بی آنکه هلالی‌های غرفه‌هاشان با آن رنگ نارنجی غروب وسوسه‌اش کند.» برای کسانی که میل به شروع کتاب‌خوانی دارند، ادبیات گلشیری و به ویژه داستان جبه خانه می‌تواند گام موثر و لذت بخشی باشد. این کتاب را از دست ندهید.

                                                                                              

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها