حول محور فاجعهی منطقهی خشایار در اهواز، اظهار نظرهای بسیاری در گرفته و عدهی زیادی دربارهی این معضل مرثیهسراییها کردهاند. اما این مرثیهها از قتلهایی که در آینده رخ خواهند داد، جلوگیری میکنند یا صرفا واکنشهای هیجانی و زود گذر هستند؟ ما به عنوان مرثیهسراهای این فجایع، خود در ارتکاب جرم چه نقشی داریم؟ ساندرا بِم، روانشناس و نظریهپردازی است، که نظریهی طرحوارهی جنسیت را پایهگذاری نموده است. این نظریه بر جنسیت به عنوان راهی برای سازماندهی به اطلاعات تاکید میکند. در غالب فرهنگها، تمایز بین زن و مرد به بسیاری از فعالیتهای زندگی روزمره سازمان میدهد. نه تنها انتظار میرود که دختران و پسران رفتارها و مهارتهای مختص جنس خود را بیاموزند، بلکه انتظار میرود که مفاهیم و ویژگیهای شخصیتی مختص جنسیت خود را هم به کار ببندند. به عبارتی از آنها انتظار میرود مطابق فرهنگ و بستر اجتماعی خود زن یا مرد باشند. این نظریه برای ما توضیح میدهد که چطور کودکان، از ابتدا شروع به یادگیری توقعات نقش جنسیتی خود میکنند و توقعات فرهنگ، جامعه و خانواده را از جنسیت خود به عنوان زن یا مرد درونی سازی میکنند و از آن پس، جهان را تا حد زیادی مطابق آن طرحوارهای که از جنسیت خود برداشت کردهاند، «درک» و «سازماندهی» خواهند کرد. حالا نیاز داریم با در نظر گرفتن طرحوارهی جنسیتی ساندرا بم، به عقب بازگردیم و بررسی کنیم که در رسانهها، مدرسه، گروههای دوستی، دانشگاه، خانواده و ... ما برای مردان و زنان چه طرحوارهی جنسیتی را طرحبندی میکنیم؟ در سریالها و فیلمها نقش مثبت و تاثیرگذار، مردی است که «غیرت» روی زنان خانواده و حتی محله سرلوحهی افتخاراتش است. ما از کودکی، از فرزندان پسر خود توقع داریم مراقب خواهرشان باشند، یا اگر چندسالی از او بزرگتر هستند، هوش و حواسشان را جمع کنند تا مبادا خواهرشان جایی قدم کج بگذارد یا نامحرمی نگاه کجی به او بیندازد. در گروههای دوستی اگر مردی به همسرش حق انتخاب، طلاق و ... بدهد، دیگر دوستها او به سخره خواهد گرفت. در یک کلام ما خواسته و ناخواسته برای پسرانمان تعریف میکنیم که جنس مونث جزو مال و دارایی تو است؛ کالایی که باید از آن محافظت شود و تو مسئول آن هستی و فردا روز که همین پسران، خواهر و همسر و مادرشان را به قتل میرسانند، چون گمان میکنند کالای آنها مطابق میلشان رفتار نکرده است، تعجب میکنیم و شوکه میشویم و مرثیهسرایی میکنیم! گرچه برای فاصلهگرفتن از این دید کالا محورانه، نیاز به تغییراتی در نظام آموزشی هست، اما در سطح فردی ما میتوانیم مقابل بازتولید این ایده بایستیم تا کمتر شاهد چنین فجایعی باشیم.