بیقرار است و بیتاب و چشمانتظار. نمیداند چه روزها و شبهای سختی به امید دیدن جگرگوشهاش گذرانده است، حالا انتظار به سر آمده است میداند تا دقایقی دیگر پسر 15 سالهاش را میبیند گویا این دقایق برایش یکعمر میگذرد، پسری که دو هفته به دست آدمربایان اسیر بود ...