مدتی پیش مرد جوانی به اتاق درمان مراجعه کرده بود و در میان حرفهای خود مدام این جمله را تکرار میکرد که «مبادا فکر کنید من آدم ضعیفی هستم» . او به سختی میتوانست از مشکلش صحبت کند و تمام تلاش خود را به جای پیدا کردن مساله و بیان آن، روی این موضوع متمرکز کرده بود تا روانشناس، او را فرد ضعیفی تصور نکند. احتمالا همهی ما در زمینهی زندگی خود، چنین تفکراتی داشتهایم. فرهنگ فردگرای جهانی، مداوما این پیغام را به ما منتقل میکند که یک فرد قوی، کسی است که به هیچکس نیاز ندارد، هنگامی که مشکلی برایش پیش میآید بدون مراجعه به دیگران و بدون صحبت با آنها خودش از پس مشکلش بر خواهد آمد و تکیهگاه آدم قوی تنها خودش است و لاغیر. راستش را بخواهید تصور چنین ابر انسانی برای من هم بسیار شیرین است. اما آیا امکانپذیر است؟ در جهان امروز با وجود انکار فرهنگ جهانی، همهی ما بیش از پیش به دیگران نیازمندیم. ممکن است بعد از تلاش و مشقت فراوان بتوانیم خود را از بقیهی انسانها جدا کرده و تقریبا به تنهایی از کوه مشکلات بالا برویم، اما اگر خواهان حفظ سلامت روان خود هستید، چنین کاری به شما پیشنهاد نمیشود. شاید با تبلیغات روانشناسی بازاری احاطه شده باشیم، شاید مدام بشنویم که باید به تنهایی قدرت درونی خود را کشف کنیم، یک آلفا همیشه به تنهایی از پس مشکلات بر میآید و غیره، اما واقعیت این است که ما موجوداتی به شدت نیازمند یکدیگر و اجتماعی هستیم، اساس بدون وجود دیگری وجود ما هم خالی از معنا خواهد بود. این انرژی فراوانی که برای دوری از تصور ضعیف بودن و تظاهر به قوی بودن به خرج میدهیم، میتواند تاثیر منفی در سلامت روانی ما گذاشته و پیش زمینهی احساس افسردگی و اضطراب باشد. هرچقدر به نهایت موفقیت رسیده باشیم و هرچقدر انسان شجاع و یکهتازی باشیم، باز هم نیاز داریم در زمانهایی سرمان را روی شانهی دیگری بگذاریم و آنچه در دل داریم بیرون بریزیم. بنابراین به جای فاصله گرفتن از دیگران و تظاهر به قوی بودن، بهتر است ضعف خود را پذیرفته و به دنبال کسی بگردیم که در بحرانهای روانی بتوانیم به آنها اعتماد کرده و واقعیت خودمان را بیرون بریزیم. انزوا و به تنهایی جلو رفتن ممکن است برای مدت کوتاهی در ما احساس خوشایندی به وجود بیاورند، اما در دراز مدت باعث اصطکاک روانی و فرسایش خواهد شد.