ستون لب قند؛

خاطرات روزانه ی یک روزنامه نگار



شنبه:
روز اول هفته، تازه پشت میزم نشسته بودم که تلفن زنگ زد، گوشی را برداشتم. جوانی گفت:« سلام»، گفتم:« علیکم السلام». گفت:« دوست داری بفرستمت هوا؟» گفتم:« ببخشید، شما از کدام آژانس هواپیمایی تماس می‌گیرید؟» گفت:«وقتی رفتی هوا، معلوم می شه»!
یکشنبه:
امروز، روز بسیار پرنشاط و امیدوارکننده ای بود؛ تنها ۲۴ نفر از مقامات علیه مطبوعات سخنرانی کردند، این دستاورد مطبوعاتی را باید به فال نیک گرفت!
دوشنبه:
از دادگاه مطبوعات، احضاریه آورده‌اند. قربانش بروم همه اش ۸ فقره شکایت بیشتر نیست؛ مدعی‌العموم، اتحادیه جوانان با اخلاص! صنف لبوفروش تهران، یک عابر پیاده و یک ناشناس، تعدادی از شاکیان هستند!
سه شنبه:
یک موتور سوار، یک نامه ی لوله شده را پرت کرد داخل دفتر نشریه. جمله ی آخرش خیلی با احساس بود:« دفعه ی بعد، صدا هم دارد». احتمالا با نامه ی بعدی، یک نوار هم خواهد فرستاد!
چهارشنبه:
نامه ی بعدی آن خواننده ی موتورسوار هم رسید. صدایش، شیشه های دفتر نشریه را خرد کرد.
پنج شنبه:
بسیاری از اشخاص، نهادها، ارگان ها و خصوصاً کمیسیون‌های حقوق بشر، واقعه ی دیروز را محکوم کردند. فرق این دوران با دوران های کمی قبل تر، در این است که لااقل در این دوران یک محکومی می کنند، هرچند از نوع خشک و خالی اش باشد!
جمعه:
امروز تعطیل است و از خانه بیرون نرفتم، بنابراین همه جا امن و امان بود!
« گیوه پا »

روزنامه صبح ساحل

برای این مطلب تا کنون نظری ثبت نشده‌ است.
0 / 200
  • نظر شما پس از بررسی و تایید منتشر خواهد شد.
  • لطفا از بکاربردن الفاظ رکیک، توهین و تهمت به اشخاص حقیقی و حقوقی خودداری کنید.

آخرین خبرها