در این مدت اخیر با اکثر کسانی که به شکل روزمره برخورد داشتهام، همگی از بیحوصلگی، رخوت و بیانگیزگی این روزهایشان شاکی بودند. برخی از آنها مدام از من دربارهی راهکاری برای بهتر شدن میپرسیدند و مایل بودند نسخهای برای بهبود فوری بیحالی و بیانگیزگیشان دریافت کنند.
اگر یک روز از زندگی خود را مورد بررسی قرار دهید، متوجه خواهید شد که در طی روز برای بسیاری از کارها حوصلهی کافی را نداشته و عمل مورد نظر را به زمان دیگری موکول کردهاید.
به یاد دارم در سالهای قبل از دبستان، روزانه چندین مرتبه احساس میکردم به شدت حوصلهام سررفته و در جهان هیچ کاری برای من وجود ندارد که انجام بدهم و حوصلهام سرجایش بیاید. مدام از مادرم میپرسیدم که من چه کار کنم؟
گذراندن روزی شلوغ در محیط کار، خستگی، از پیش نرفتن برنامهها طبق روتین، کم خوابی و هزاران دلیل دیگر میتواند ذهن هر انسانی را آشفته کند که نتیجهی آن بیحوصلگی، پرخاش و یا از کوره در رفتن است. این احساسات میتواند شما را به سوی بروز رفتاری ناشایست که فریاد زدن یکی از آنهاست، سوق دهد.
در ادبیات روزمرهی ما، احساس ملال به معنی بی حوصلگی است. وقتی احساس میکنیم، حوصلهی هیچکاری را نداریم، یا اینکه هیچکاری وجود ندارد، که واقعا بخواهیم انجام بدهیم و از انجام دادن آن احساس رضایت کنیم.