در سال 1965 مجلهای در آمریکا مقالهای را با عنوان «معجزهی سوئینی» به چاپ رساند. این مقاله دربارهی جمیز سوئینی، مدیر قسمت کامپیوتر یک بیمارستان بود. سوئینی معتقد بود که سرایدار قسمت کامپیوتر که مردی سیاهپوست بود و ضریب هوشی پایینی هم داشت، میتواند در کار کردن با کامپیوتر استاد شود.
آن زمان در آمریکا تبعیض نژادی بسیار زیادی علیه رنگین پوستان وجود داشت، همچنین اکثرا معتقد بودند که کار با کامپیوتر آنقدر سخت و پیچیده است که فقط افرادی با ضریب هوشی بالا که از ابتدای زندگی تحصیل کردهاند، میتوانند از عهدهی آن برآیند. اما جیمز سوئینی معتقد بود که آن مرد سیاهپوست که جرج جانسون نام داشت میتواند این کار را انجام دهد.
به مرور زمان و در مقابل انظار متعجب سایرین، جانسون کار با کامپیوتر را آموخت و در آن به پیشرفت زیادی رسید و در نهایت هم مسئول اتاق اصلی کامپیوتر شد. فکر میکنید چه اتفاقی رخ داده است؟ آیا جیمز سوئینی واقعا معجزه کرده یا جرج جانسون بندهی نظر کردهی خدا بوده است؟ هیچکدام! در این داستان صرفا اثر پیشگویی خودکامبخش یا پیگمالیون را مشاهده میکنید. ایزاک تامس جامعهشناس در قرن نوزدهم این اثر را اینگونه تعریف کرد:« اگر فردی وضعیتی را واقعی فرض کند، پیامدهای آن وضعیت بدل به واقعیت میشوند». بعدها رابرت مرتن جامعهشناس قرن بیستم تعاریف اولیهی تامس را کامل کرد و بر آن نام «پیشگویی خودشکوفا یا پیشگویی خودکام بخش» نهاد. این اصل در روانشناسی میتواند شباهت زیادی به باورهای قانون جذبی و افراطگونهی «بخواه تا به تو داده شود» داشته باشد، اما از اساس با این دیدگاه همسویی ندارد و توجیههای علمی خودش را دارد. این اثر میگوید تلقین موضوعی به خود یا دیگران یا انتظار برای رخ دادن اتفاقها میتواند باعث تغییر ناخوداگاه رفتار و محقق شدن مسالهی مورد نظر در آینده است.
اما هیچ راز و موضوعی عجیبی این میان وجود ندارد. فردی را در نظر بگیرید که مدام بابت ترس از بیمار شدن نگران و مضطرب است، او مدام تصور میکند بیمار شده یا اگر بیمار شود باید چه کند. با این کار و القا این نگرانیها به خود باعث تضعیف سیستم ایمنی و فراهم کردن زمینهی بیماری میشود. بنابراین همانطور که انتظار دارد بیمار خواهد شد. مثال ملموستر فردی است که باور دارد جذاب است و مردم جذب او میشوند. او در این حالت نظر بهتری نسبت به دیگران دارد، با آنها بهتر رفتار میکند و در نتیجه دیگران هم با او مهربانتر رفتار میکنند و او را جذاب تلقی میکنند. این موضوع در بحث فرزندپروری و پرورش دانشآموزان هم امری مهم و موثر است. معمولا آن دانشآموزانی که معلمان انتظار بیشتری از آنان دارند، دارای عملکرد بهتری هم هستند. نه صرفا برای اینکه آنها واقعا از بقیه باهوشتر یا پرتلاشتر هستند، بلکه بیشتر به این خاطر که انتظار محیط از آنها شرایط را برایشان حاصلخیز میکند.
روزنامه صبح ساحل